چکیده:
بعد از روی کار آمدن دولت صفویه، علمای شیعه میبایست این نهاد نوظهور را در فقه سیاسی تئوریزه میکردند. لیکن فقدان الگو، و مباینت الگوی سلطنت با برخی اندیشههای کلامی شیعیان، چالشی در این مسیر به حساب میآمد. اما نهایتاً ایشان با حفظ بنیادهای کلامی، مبنی بر غاصب شمردن هر نوع حکومتی در عصر غیبت، با تسامح، با الگوی سلطنت کنار آمدند، و نهاد سلطنت را بهعنوان پدیدهای ضروری در عصر غیبت پذیرفتند. در این الگو، سلطان، عطیهای الهی در رأس جامعه بود که مردم باید از نافرمانی او احتراز جویند. هرچند در دورۀ مشروطیت، برخی علما تداوم این اندیشه را خواستار بودند، لیکن برخی فقهای شیعه برخی از مؤلفههای سلطنت معموله را منشأ بحرانهای اقتصادی و سیاسی ایران ارزیابی مینمودند. ایشان در آثار مکتوب و بیانات خود، سلطان مقید به قانون را پیشنهاد میکردند که آشکارا برخی از مؤلفههای سلطنت معموله را به چالش میکشید. این مقاله بر آن است با روش توصیفیتحلیلی و برپایه منابع کتابخانهای، بهخصوص رسائل سیاسی علمای ایران، به این سؤال پاسخ دهد که چه عواملی تغییر رویکرد گفتمانی علمای شیعه در باب سلطنت را به وجود آورده است. در ابتدا گفتمان سلطنت معموله را با مؤلفههایش و نیز زمینه اقبال اندیشمندان به این گفتمان را بررسی و سپس گفتمان سلطنت مشروطه را به همراه مؤلفههایش غوررسی نمودهایم. ازآنجاکه چرخش گفتمانی محتاج تضعیف گفتمان پیشین و در مرحله دوم وجود گفتمان بدیل است، در انتها تغییر بافت اقتصادی و بهتبع آن ناکارآمدی سلطنت معموله و خدشه در این گفتمان را تبیین نموده و توضیح دادهایم همزمانی این خدشه، با وجود یک بدیل حکمرانی، یعنی سلطنت مشروطه همراه بوده است. لذا این دو دست در دست هم داده، دلایل و عوامل این چرخش گفتمانی علمای پیشرو را شامل میشود. این تغییر گفتمان ازاینرو برای علمای پیشرو مهم بود که مقدمهای لازم برای اصلاحات بنیادین دولت در ایران بوده است.
With the rise of the Safavid government, Shiite scholars had to theorize this institution of monarchy in political jurisprudence. However, the lack of an exemplar and the inconsistency of the model of monarchy with some theological thoughts of Shiites was considered a challenge in this practice. Eventually, by maintaining the theological foundations, believing that any type of government in the occultation era is usurped, they compromisingly came to terms with the monarchy concept and considered it necessary. In this model, the Sultan, a divine gift, was at the head of the society and should never be disobeyed. Although during the constitutional period, some scholars were in favor of the continuation of this idea, some Shiite jurists considered some of the components of the Ma'mouleh monarchy to be the source of Iran's economic and political crises. They proposed a law-bound sultan in their written works and statements, which openly challenged some of the components of the Ma'mouleh monarchy. This article, with a descriptive-analytical method and based on library sources, especially the political treatises of Iranian scholars, aims to answer the question "What factors have caused the change in the discursive approach of Shia scholars regarding the monarchy?". First, the discourse of the Ma'mouleh monarchy with its components and also the background of thinkers' interest in this discourse is analyzed. Then the discourse of constitutional monarchy along with its components is dissected. Since the turning of the discourse requires the weakening of the previous discourse and the existence of an alternative discourse in the second stage, in the end, the change of the economic context and the inefficiency of the Ma'mouleh monarchy and the flaw in this discourse is explained, and also the simultaneousness of this flaw which is accompanied by the existence of alternative governance, that is the conditional monarchy is discussed. Therefore, these two data together include the reasons and factors of this discursive turn of the leading scholars. This change of discourse was therefore important for the leading scholars, which was a necessary introduction to the fundamental reforms of the government in Iran.
خلاصه ماشینی:
وي ضمن بررسي منابع قدرت و اقتدار روحانيون ايشان را به دو دسته «عقب گرا» که جنبه هاي مثبت شاهان قاجار را خنثي مينمودند، و «پيشرو» که جنبش مشروطيت را راهبري کرده ، منقسم مينمايد؛ ولي همو تغيير گفتمان سلطنت در انديشه علماي شيعه را به گونه اي که در اين مقاله ميآوريم ، توضيح نداده است .
پس طرح پژوهشي با محوريت اين سؤال خالي است که مؤلفه هاي گفتماني سلطنت معموله با سلطنت مشروطه چه مشابهت ها و تفاوت هايي دارد؟ ثانياً چه عواملي در اين دگرگوني گفتماني مؤثر بوده است ؟ برخلاف شکوري راد که اين چرخش گفتماني را به «روح عدالت طلبي در فقه اسلام » مرتبط ميداند، نويسندگان اين مقاله مدعي هستند گفتمان سلطنت معموله که به کمک الگوي سني قوام يافته بود، به دليل کسري بودجه در ميانه سلطنت ناصرالدين شاه ، و تبديل دولت ايران به دولت مفلس و به تبع آن عدم امنيت حقوقي مردم ، با چالش مواجه شد و علما را بر آن داشت تا نهاد سلطنت را به گونه اي بازتعريف کنند که امنيت ، به ويژه امنيت جان و مال به طور خلاصه ، زندگي تحت حاکميت قانون را براي مردم به همراه آورد و مقدمه اي براي پيشبرد اصلاحات شود.
٣-٢- گفتمان سلطنت در انديشه علماي مشروطه خواه ناکامي دولت از حل مشکلات داخلي و خارجي کشور از سويي و تسري انديشه مشروطيت به عنوان بديلي براي سلطان ذيشوکت از سوي ديگر، باعث شد علماي پيشرو برخي فرضيه هاي بنيادين در باب نهاد سلطنت مرسومه را تعديل کرده و با بازخواني متون حديثي، شاهان گذشته را شاهان مستبد خواندند و به بازتعريف نقش سلطنت در قفه سياسي شيعه دست يازيدند.