چکیده:
نفوذ در علوم انسانی و تجاریسازی آن، از اهداف مشترک و مکتوب نهاد سیاست(دولت)، نهاد دانش(دانشگاه) و نهاد دین (حوزۀ علمیه) در ایران است. این هدف مشترک طی زمان، در قالب قانون حمایت از شرکتهای دانش بنیان، تأسیس رشته کارآفرینی در دانشگاهها، و راهاندازی شرکتهای استارتآپی، به تصویب مجلس نمایندگان ایران رسید و به قانون تبدیل شد. این روند که نشان دهندۀ درهم تنیدگی حوزههای فوق در کلیت اجتماعی است، حاکی از مبادلۀ مشروعیت قانونی، علمی و دینی بین آنها است، که طی زمان، فرهنگ را به مثابه کسب و کار معرفی کرده و حوزۀ دین را به عنوان بخشی از فرهنگ، و به مثابه بازاری بکر و دست نخورده کشف نمود، از طرف دیگر، دین( حوزه علمیه) نیز این شرایط را به عنوان یک فرصت شناسایی کرد و در تلاش برای تسخیر «بازار» برآمد. در این پژوهش، منطق و روش دیالکتیکی به ما کمک میکند تا بتوانیم درهمآمیختگی دین، سیاست، و دانش را به میانجی اقتصاد و در کلیت اجتماعی خود درک کنیم، و با نقد درونماندگار، تضاد و تناقضهای درونی فعالیت «حوزه علمیه» در استارتآپهای دینی-قرآنی را نشان دهیم، و آشکار سازیم که این تناقضها چگونه بواسطه ایدئولوژی سرمایهداری متأخر و فرآیندی از مشروع سازی پنهان نگاه داشته شده و منجر به بازتولید نظم موجود و مناسبات بازار میشود. این پژوهش بر آن است که اینگونه فعالیتهای اقتصادی «حوزه علمیه»، برخلاف ادعا و تصور نخستین، و ظرورتأ بنا به منطق بازار، منجر به کالایی، پولی و شیواره شدن مناسبات دینی – مذهبی شده، که در نهایت بر ضد دین عمل خواهد نمود. همچنین نشان میدهد که ماهیت اینگونه فعالیتهای اقتصادی حوزۀ دین، که در پیوند است با نظام بازار آزاد، منجر میشود که انسانها امر دینی-مذهبی را با امر اقتصادی-مالی اینهمان دانسته، و نتوانند تناقض موجود در مناسبات اقتصادی-دینی را در کلیت اجتماعی آن درک کنند. به نظر میرسد که این امر، به نوبه خود، از یک طرف منجر به تغییر ذهنیت افراد و مشروعیت یافتن آن، کاریزماتیک شدن کارآفرین و کالایی شدن روابط دینی-مذهبی میشود، و از طرف دیگر موجب تغییر روابط اجتماعی، بوجود آمدن تنظیمات نهادی جدید والهیات بازارآزاد،که بسیاری از اشکال مقاومت، مبارزات برابری طلبانه و آزادی خواهانه را پیش از شکلگیری، در خود حل کرده، و یا با بازنمایی آن به عنوان فعالیتی علیه دین، آن را سرکوب میکند، اما آنچه مسلم است جمع جهان بینی نظام بازارآزاد و جهان بینی نظام دینی،دربردارندۀ تناقضی درونی است که امکان رفع یا فراروی را ناممکن میسازد.
Commercialization of humanities is one of the shared and common goals of the institutions of politics (government), knowledge (university), and religion (theology) in Iran. Over time, this common goal, in the form of legalized knowledge-based companies was approved by the Iranian parliament and became a law by establishing entrepreneurship in universities and start-up companies. This process, which indicates the intertwining of the above-mentioned fields in the social whole, approves the exchange of legal, scientific, and religious legitimacy between them, which over time has introduced the culture as a business. Religion as well as being a part of Culture was discovered as a virgin and also an untouched market. On the other hand, religion (seminary) also identified this situation as an opportunity to conquer the market. In this research, the logic, dialectical method, and immanent criticism will help us to understand the intertwining of religion, politics, and knowledge into each other and in society as a whole through the medium of the economy in order to clarify the internal contradictions of those activities attributed to seminaries in religious start-ups; Moreover, this research will also shed light on how these contradictions are kept buried by the ideology of the late capitalism and the process of hidden legitimation which has led to the reproduction of the existing order and market-based relations. This research is based on the fact that such economic activities of seminaries -contrary to their initial claim- according to the logic of the market, have necessarily led to the commodification, monetarization, and objectification of religious relations -which ultimately will be an antireligious actor. It also indicates that the nature of such economic activities in the field of religion -which is intertwined with the free market-based system- leads people to identify religious matters as economic-financial ones, and cannot understand the contradiction existing in the economic-religious relation in its social whole. It seems that this in return leads to a change in people’s mentality which leads to its legitimization, the charismaticization of entrepreneurship, and the commodification of religious relations. On the other hand, it causes a change in social relations, creating the arrival of new institutional arrangements and the religion of the free market, which dissolves many forms of resistance, egalitarian and libertarian struggles in their pre-formation stage, or suppresses it by representing it as an antireligious act. In the end, the combination of the free market-based and religious worldviews comes with an internal contradiction that makes its sublimation impossible as well as resolving it.
خلاصه ماشینی:
این روند که نشان دهندۀ درهم تنیدگی حوزههای فوق در کلیت اجتماعی است، حاکی از مبادلۀ مشروعیت قانونی، علمی و دینی بین آنها است، که طی زمان، فرهنگ را به مثابه کسب و کار معرفی کرده و حوزۀ دین را به عنوان بخشی از فرهنگ، و به مثابه بازاری بکر و دست نخورده کشف نمود، از طرف دیگر، دین( حوزه علمیه) نیز این شرایط را به عنوان یک فرصت شناسایی کرد و در تلاش برای تسخیر «بازار» برآمد.
در این پژوهش، منطق و روش دیالکتیکی به ما کمک میکند تا بتوانیم درهمآمیختگی دین، سیاست، و دانش را به میانجی اقتصاد و در کلیت اجتماعی خود درک کنیم، و با نقد درونماندگار، تضاد و تناقضهای درونی فعالیت «حوزه علمیه» در استارتآپهای دینی-قرآنی را نشان دهیم، و آشکار سازیم که این تناقضها چگونه بواسطه ایدئولوژی سرمایهداری متأخر و فرآیندی از مشروع سازی پنهان نگاه داشته شده و منجر به بازتولید نظم موجود و مناسبات بازار میشود.
٥-١-٢- از زهد سختگیرانه تا ایمان افسار گسیخته در نگاه اول به نظر میرسد که اینگونه فعالیت های استارت آپی اتفاقأ بسیار سودمند بوده و با خلاقیت و پشتکار اشخاص یا شرکت ها به موفقیت دست مییابد، چراکه از یک طرف موجب ایجاد شغل و درآمد برای طلاب و حوزه علمیه شده و از طرف دیگر خدمات و نیازهای دینداران را پاسخ میدهد و این دو، هم موجب رشد و توسعه اقتصادی میشود و هم موجب گسترش مذهب و دینداری.