چکیده:
این پژوهش به بررسی راهبرد «مقاومت نیابتی» شهید سپهبد قاسم سلیمانی می پردازد، که چگونه منجر به تضعیف نقش جریان سازی آمریکا در روندهای سیاسی- امنیتی منطقه گردیده و در نهایت زمینه های تدریجی خروج نیروهای نظامی این کشور از مناطق محور مقاومت را فراهم کرد. فرضیه اصلی این پژوهش این است که شهید سلیمانی با ایجاد شبکه ای از نیروهای نیابتی طرفدار جمهوری اسلامی ایران در منطقه و درگیری مستقیم و پنهان آن ها با روند سلطه طلبی سنتی آمریکایی، هزینه های حضور مستقیم نیروهای نظامی آمریکا در منطقه غرب آسیا را افزایش داده و همین امر در نهایت منجر به خروج تدریجی نیروهای نظامی آمریکا از میدان های مقاومت در بحران های منطقه ای همانند لبنان، افغانستان و عراق و یا عدم حضور مستقیم این نیروها در سوریه و یمن گردید. به واقع، عدم توانایی آمریکا در مدیریت این بحران ها در شرایط پسامنازعه و شکست آن در پروژه های دولت- سازی مد نظر خود، منجر به تضعیف نقش آمریکا در میدان بحران های منطقه غرب آسیا گردید. این تحول ژئوپلتیک، خود منجر به ناکارآمدی نقش سنتی و اعمال نفوذ این کشور بر گروه های سیاسی منطقه در شکل دهی و تداوم دولت های ائتلافی و نهایتا مخالفت این گروه ها با حضور نیروهای نظامی آمریکا در کشورهای میزبان در منطقه گردید. برای آزمون فرضیه فوق، نویسندگان از نظریه رئالیسم تدافعی و از روش تاریخی- تحلیلی برای هدایت پژوهش بهره می گیرند.
This article investigates that how the “proxy resistance” strategy of Major General Qasem Soleimani has led to the weakening of the U.S. oriented political-security trends, ultimately providing the grounds for the gradual withdrawal of U.S. military forces from the areas of the axis of resistance. The hypothesis of this article is that with creation of a network of Iran’s friendly militia forces in the region and their overt and covert operations against the U.S. traditional hegemonic trend, commander Soleimani was able to heighten the costs of the direct presence American forces on the grounds in the West Asia region. Indeed, the U.S. inability to manage the regional crises in the post-conflict situation and its failure in the designated state-building projects has caused the weakening of U.S. role in the crises field of the region. This geopolitical development, has led to the inefficacy of the U.S. traditional role and influence over regional political groups in forming and continuing coalitional governments, subsequently providing the opportunity for opposing with the U.S. military presence in the host countries. To examine this hypothesis, the authors apply the defensive realism theory that considers the countries’ reaction to the threat in time of crisis based on increasing their relative security. The authors use historical-analytical method to conduct this research. Field and qualitative observations have also impacted the degree of authors’ understanding of this concept. In the end, this article concludes that the proxy resistance strategy of general Soleimani has weakened the position of the U.S. in world politics and before its regional allies, and this development has enhanced the regionalism trend in the West Asia region in favor of Iran.
خلاصه ماشینی:
فرضيه اصلي اين پژوهش اين است که شهيد سليماني با ايجاد شبکه اي از نيروهاي نيابتي طرفدار جمهوري اسلامي ايران در منطقه و درگيري مستقيم و پنهان آن ها با روند سلطه طلبي سنتي آمريکايي، هزينه هاي حضور مستقيم نيروهاي نظامي آمريکا در منطقه غرب آسيا را افزايش داده و همين امر در نهايت منجر به خروج تدريجي نيروهاي نظامي آمريکا از ميدان هاي مقاومت در بحران هاي منطقه اي همانند لبنان ، افغانستان و عراق و يا عدم حضور مستقيم اين نيروها در سوريه و يمن گرديد.
در چنين شرايطي ، راهبرد «مقاومت نيابتي » جمهوري اسلامي ايران کـه شـهيد سـليماني آن را در ميدان بحران هاي منطقه اي با هدف اصلي حفظ امنيت و بقاي کشور عملياتي کرد، نقـش برجسـته اي در ناکام ماندن انباشت نيروهاي آمريکايي و نهادينه شدن نقش سياسي - امنيتـي ايـن کشـور در منطقـه ايفا کرد.
پرسش اصلي اين مقاله اين است که چگونه راهبرد مقاومت نيابتي شـهيد سـليماني منجـر بـه تضعيف نقش جريان سازي آمريکا در روندهاي سياسي - امنيتي منطقه گرديده و در نهايت زمينه هـاي تدريجي خروج نيروهاي نظامي اين کشور از مناطق محور مقاومت را فراهم کرد؟ فرضـيه نويسـندگان اين مقاله بر اين مبناست که شهيد سليماني با ايجـاد شـبکه اي از نيروهـاي نيـابتي طرفـدار جمهـوري اسلامي ايران در منطقه و درگيري مستقيم و پنهان آن ها با روند سلطه طلبـي سـنتي آمريکـايي، هزينـه 2 هاي حضور مستقيم نيروهاي نظامي آمريکا در منطقه غرب آسيا را افزايش داده و همين امر در نهايـت منجر به خروج تـدريجي ايـن نيروهـا از ميـدان هـاي مقاومـت در بحـران هـاي منطقـه اي گرديـد.