چکیده:
سهراب سپهری شاعر بزرگ معاصر با عرفان اسلامی آشناست. تأثیرپذیری وی از عرفان اسلامی و به ویژه اندیشههای مولانا را در مجموعةشرق اندوه به وضوح میتوان دید. علاوه بر آن سیر آفاقیاش در معابد شرق دور، موجبات آشنایی او را با آیین بودیسم و ذن و طریقة عرفانی آنان فراهم آورد. او خود در کتاباتاق آبی به این مسأله اشاره میکند. با وجود اینکه زمینه و پایههای عرفان سپهری را، عرفان اسلامی، بودیسم و ذن تشکیل میدهند اما باید گفت عرفان او تلفیق ویا التقاط این طریقهها نیست؛ بلکه سپهری از هر سه عبور میکند و به معرفت خاص خویش میرسد. غایت در سلوک اسلامی، رسیدن به مقام مشاهده است و در عرفان بودایی رسیدن به «سمادی» و در ذن «ساتوری». شعر واحهای در لحظه نیز رسیدن به شهود است، سپهری در این شعر، شهود خویش را گزارش میکند. اما شهود او برخلاف فرقههای یاد شده، نه در عالم لاهوت بلکه در ناسوت و نه در افلاک بلکه در خاک است. او خاک را به تماشا نشسته است وشهودش را گزارش میکند. پرسش اصلی جستار حاضر این است که آیا سهراب سپهری تنها از طریق تطابق و همپوشانی مفاهیم عرفان شرقی و اسلامی به کشف یک لحظه روشنشدگی میپردازد؟ بررسی مفاهیم و نشانهها نشان میدهد که وی با عبور از این دو نحله فکری به واسطه تلقی فلسفی مدرن و البته بر پایه مبانی اسلامی- بودیستی، به درک تازهای از «اکنونیت» در «مقام هیچ» میرسد. مقالة حاضر تحلیل همین پناهگاه ایماژیک است که «قرارگاه سکونت» سپهری است.
Sohrab sepehri, the great contemporary poet, is completely familiar with Islamic ERFAN. The influence of Islamic Erfan on him is obvious in “Shargh-E-Andouh” set. Additionally, his trips to far east temples made him familiar with Buddhism, Zen and their mystical ways; to which he mentions in his book “Blue Room”. Though Islamic mysticism, Buddhism and Zen constitute Sohrab Sepehri’s basis of mysticism; but one should say his mysticism is not a combination of these paths. Rather, Sohrab Sepehri transcends all the three and reaches his unique wisdom. The extremity of Islamic mysticism is reaching the position of observer, those of Buddhism is “samadi” and those of Zen is “Satouri”. The poem of “Vahe-EI-Dar Sokoot” is also reaching intuition. Sepehri in this poem reports his intuition. But his intuition unlike other mentioned sects, rather than being the world of divinity, is in the world of materiality (Nassout) , and rather than being in skies, is in the terrain. He is sitting on the terrain, reporting his intuition. Sepehri, like any great poet, resides in his emotional world. The present paper is an analysis of this historical sanctuary, Sepehri's "settlement base
خلاصه ماشینی:
پرسش اصلی جستار حاضر این است کـه آیـا سـهراب سـپهری تنهـا از طریـق تطـابق و همپوشانی مفاهیم عرفان شرقی و اسلامی به کشف یک لحظه روشن شدگی می پردازد؟ بررسی مفاهیم و نشانه ها نشان می دهد که وی با عبور از این دو نحله فکری به واسـطه تلقـی فلسـفی مدرن و البته بر پایه مبانی اسلامی - بودیستی ، بـه درک تـازه ای از «اکنونیـت » در «مقـام هـیچ » می رسد.
به سراغ کسی رفتن ، در اولین نگاه مفهوم فاصله را می رساند اینکه گوینـده بـا مخاطب در فاصله قرار دارد اما این فاصله مکانی است یا زمانی ؟ و دیگـر آنکـه میـان شـاعر و مخاطـب چـه چیـزی قـرار گرفتـه اسـت و بـرای رسـیدن بـه او چـه فاصـله ای را مـی بایـد پشت سر نهاد؟ خط دوم شعر دقیقاً اشاره به همین معناست ، اینکه شاعر پشت «هیچستان » است و برای رسیدن به او می باید «هیچستان » را پشت سرنهاد.
همچنین به پی گیری مؤلفه های اصلی یک ایماژ در لابه لای دیگر اشعار شاعر نیز نیـاز داریـم و ایـن بـه کشف چگونگی صـیرورت و شـکل گیـری ایماژهـای پیچیـده تـر شـاعر یـاری مـی رسـاند و کاوش هایی از این دست ، کمک بسیار به درک بهتر شعر سپهری می کند.
متأسـفانه حک شدن این شعر بـر روی سـنگ گـور او باعـث شـده کـه شـعر بـه جهـان پـس از مـرگ ارجاع شود، درحالی که سپهری در زمان سرودن آن در سبزترین دورۀ حیات خویش بـوده و از مرگ فاصله ای بعید داشته است .