چکیده:
قدرت، ذاتا میل به فساد دارد و کاهش فساد، مستلزم مهار قدرت سیاسی است؛ مهار قدرت سیاسی نیز مستلزم نهادینه شدن آن است؛ نهادمندی قدرت، به معنی قانونمندی و شخصیت زدایی از قدرت سیاسی است؛ بر پایه چنین مفروضی، پرسش این نوشتار این است که «چالشهای نهادمندی اعمال قدرت سیاسی در جمهوری اسلامی ایران چگونه قابل تبیین است؟» در پاسخ به پرسش پژوهش، این فرضیه مطرح است که «چالشهای نهادمندی اعمال قدرت سیاسی در جمهوری اسلامی ایران ریشه در توزیع نابرابر قدرت سیاسی در ساختار سیاسی حاکم دارد که در قالب قواعد سیاسی و توسط کنشگران قاعده ساز در بستر نهادی اوایل انقلاب اسلامی 57، تاسیس شده است». برای پاسخ به سوال پژوهش از روش تحقیق ردیابی فرایند، و برای تبیین تئوریک مساله پژوهش، از چارچوب نظری نهادگرایی سیاسی، استفاده شده است. نتایج پژوهش نشان میدهد که در سالهای اولیه انقلاب اسلامی 57، نیروهای سیاسی اسلامی، بخصوص طیف فقاهتی، به دلیل برخورداری از قدرت اجتماعی گسترده، نقش برتر و انحصاری در تعیین و تدوین قواعد و رویههای اجرای قدرت سیاسی داشتهاند و همین امر منجر به توزیع نابرابر قدرت سیاسی در ساختار سیاسی حاکم و در نتیجه، تضعیف نهادمندی اعمال قدرت سیاسی و تشدید فساد سیاسی شده است.
Power naturally has a desire for corruption, and reducing corruption requires curbing political power; Controlling political power also requires its institutionalization; Institutionalization of power means legality and depersonalization of political power; Based on this assumption, the question of this article is, "How can the institutional challenges of exercising political power in the period of the Islamic Republic of Iran be explained?" In response to the research question, this hypothesis is proposed that "the institutional challenges of the exercise of political power during the period of the Islamic Republic of Iran are rooted in the unequal distribution of political power in the ruling political structure, which is in the form of political rules and by rule-making actors in the institutional framework of the early Islamic Revolution 1979, It has been established". To answer the research question, the process tracking research method has been used, and for the theoretical explanation of the research problem, the theoretical framework of political institutionalism has been used. The results of the research show that in the early years of the 1979 Islamic Revolution, Islamic political forces, due to their extensive social power, had a superior and exclusive role in determining and compiling the rules and procedures for the implementation of political power, and this led to an unequal distribution of political power in the structure. ruling politics and as a result, weakening the institutionalization of the exercise of political power and intensifying political corruption.
خلاصه ماشینی:
برپایـۀ چنـین مفروضی، پرسش نوشتار حاضر این اسـت کـه «چالش هـای نهادمنـدی اعمـال قدرت سیاسی در جمهوری اسلامی ایران چگونه قابل تبیین است ؟» در پاسخ بـه پرسش پژوهش ، این فرضیه مطرح است که «چالش های نهادمندی اعمال قدرت سیاسی در جمهوری اسلامی ایـران ، ریشـه در توزیـع نـابرابر قـدرت سیاسـی در ساختار سیاسی حاکم دارد که در قالب قواعد سیاسی و توسط کنشگران قاعده ساز در بسـتر نهـادی اوایـل انقـلاب اسـلامی ۱۳۵۷، تأسـیس شـده اسـت ».
هرچند متن پیش نویس قانون اساسـی، پـیش از انقـلاب تهیـه شـده بـود، ولـی تـا زمـان تصویب در آذر ۱۳۵۸، چندین مرتبـه توسـط گروه هـا و نهادهـای گونـاگون ، بازنویسـی شـد و سرانجام ، در مجلس خبرگان قانون اساسی، بیشترین تغییر در مـتن پیش نـویس انجـام شـد؛ بـا توجه به حضور اکثریت نمایندگان منتسب به جریان اسلام سیاسی، تغییرات برپایـۀ ترجیحـات این طیف رخ داد و همین امر، سبب تثبیت جایگاه آنان در ساختار قدرت شد (خلیلی، ۱۴۰۱؛ سلطانی، ۱۳۹۹)؛ بنابراین ، در پاسخ به پرسش چرایی و چگونگی پیدایش وضعیت موجـود در حوزٔە حاکمیت قانون و نهادمندی اعمال قدرت سیاسی در ایران ، میتوان علت آن را در ماهیت نیروهای نهادساز و بستر نهادی حاکم جست وجو کرد.