چکیده:
پژوهش حاضر درصدد آن است که از رهگذر تحلیل وقایع انقلاب اسلامی ایران، چشمانداز جدیدی از «بسیج پوپولیستی» را نمایان کند. برپایۀ نظریه ارنستو لاکلائو، مسألۀ ما فهم روابط میان بسیج پوپولیستی و ضرورت بازسازی «مردم جدید» است. به نظر میرسد در انقلاب اسلامی، هویت «مستضعفان» معرف همان «مردم جدید» است و پرسش اصلی این است که «چگونه مطالبات تهیدستان در بسیج پوپولیستی ادغام شد؟» در این تحقیق از روش «توصیف ضخیم» استفاده شده است. در این روش، تفسیر زمینهمند رخدادها مدنظر قرار میگیرد و پژوهشگر به کاوش در شرایط، انگیزهها، مقاصد و معانی کنشها میپردازد. یافتههای پژوهش نشان میدهد که در پرتو گفتمان سیاسی تشیع و رهبری امام خمینی (ره)، «مستضعفان» نامی همگونساز برای وحدت همه مطالبات شد و زنجیره همارزی شکل گرفت. در ادامه با بررسی انتقادی اثر برجسته آصف بیات، نویسندگان به این درک نائل میشوند که اگر «مستضعفان» نامی برای شناسایی یک دال تهی نمیشد، آنگاه تهیدستان شهری فارغ از انگیزههای انقلابی همچنان به «پیشروی آرام» ادامه میدادند. دستاورد نهایی این نوشتار حاکی از آن است که بسیج پوپولیستی را نباید در حصار محتوایی ثابت و پیشاتعینیافته تحلیل کرد، بلکه پویایی انقلاب در پرتو کردار مفصلبندی مشخص میشود.
Through the analysis of the events of the Islamic Revolution of Iran, the study aims to reveal a new perspective on populism. Based on the theory of "Ernesto Laclau", our problem is to understand the nexus between populist mobilization and the necessity of reconstructing the "new people". According to my understanding, the identity of "the Mostazafan" in the Islamic revolution represents the new people. The main question is how did the demands of underprivileged groups integrate into the populist mobilization? In this article, the "thick description" method is used for data analysis. The findings of the research show that in the light of the political discourse of Shiism and the leadership of Imam Khomeini, The "Mostazafan" became a homogenizing name for the unification of all demands and an equivalential chain was formed. In the following, by critically examining Asef Bayat's outstanding book, the authors reach the understanding that if the identity of Mostazafan had not arisen from an empty signifier, then the urban poor would have continued "quiet encroach" regardless of revolutionary motives. The dynamics of the Islamic Revolution of Iran should not be analyzed in the context of fixed and predetermined content, but in the light of "discursive articulation" according to the conclusion of this article.
خلاصه ماشینی:
در ادامه با بررسی انتقادی اثر برجسته آصف بیات ، نویسندگان به این درک نائل مـی شـوند کـه اگر «مستضعفان » نامی برای شناسایی یک دال تهی نمی شد، آنگـاه تهیدسـتان شـهری فـارغ از انگیزه های انقلابی همچنان به «پیشروی آرام » ادامه می دادند.
عباس حاتمی (١٣٩٤) از بررسی تحولات دهة ١٣٤٠ آغاز می کند و معتقد است که در پـی اقدامات کورپوراتیستی پهلوی ، شکل گیری تشکل های صنفی مستقل ممکن نبود و همچنین شاه به علت فقدان کاریزما بـا بسـط نهادهـای بروکراتیـک و اعمـال سیاسـت هـای بـازتوزیعی در تلاش بود تا پوپولیسم را به عنوان ابزاری در خدمت سیستم اقتدارگرایانة خود درآورد.
مصطفی شریفیان (١٣٩٦) پوپولیسم را به مثابه رویکردی نهادستیز معرفی می کنـد و تحقـق آن را در گرو توده ای شدن جامعه می بیند، از این رو تأکید نویسنده حول این نکته شکل گرفتـه که تا پیش از اصلاحات ارضی در دورة پهلوی دوم ، نمی تـوان از حضـور پوپولیسـم در سـپهر سیاسی ایران سخن گفت .
این همان نیروی اجتماعی اسـت کـه نماینـده هژمونیـک جامعـه بـه مثابـه کـل خواهــد بــود (٧٤-٧٠ :٢٠١٨ ,Laclau) در همــین راســتا لاکلائــو بیــان مــی کنــد کــه تفکیــک محرومان (Plebs) از همگان (Populous) درک بهتـری از مـردم را ممکـن مـی کنـد و پوپولیسـم هنگامی شکل می گیرد که محرومان ادعا کنند تنها «پوپولوس مشروع » آنها هستند.
بسیج پوپولیستی در انقلاب اسلامی ایران ، حاصل وحدت مطالبات ناهمگون است و این وحدت ، مستلزم برقـراری رابطـه هـم ارزی و شـکل گیـری دال تهی بود.