چکیده:
نظریه بازتاب یکی از رویکردهای فلسفی است که در سده بیستم توسط منتقد و نظریهپرداز بزرگ مارکسیستی، جرج لوکاچ مطرح شد. این نظریه میتواند زیرمجموعة جامعهشناسی سینما قرار گیرد؛ چراکه سینما بهمنزلة رسانهای که به کسب پایگاهی مستحکم در میان مردم موفق شده، علاوه بر جنبههای هنری میتواند همچون آینه، جریانهای فکری، فرهنگ طبقاتی و مشکلات جامعه را بازتاب کند. در واقع، سینما به عنوان یکی از اثرگذارترین ابزارهای رسانهای در جهان معاصر، متن اصلی این بازنمایی است. برای ادبیات یا نقاشی از تاریخ استفاده می شود، ولی برای سینما از تاریخچه استفاده میشود. کیارستمی جزو فیلمسازانی بود که بعد از مرگش محبوبیتش فزونی پیدا کرد. شاید یکی از دلایلش جهانبینی ژرف او به موضوعات پیرامونش و بازتاب جامعه دوران خودش بود. ظاهر فیلمهایش همگی ساده بودند و پیچیدگی و روایت خاصی نداشتند، اما آنچه مورد توجه این پژوهش قرار گرفت، بازتاب جامعه در مستند او است. در پژوهش حاضر، بازتاب رخداد مهمی همچون انقلاب اسلامی سال 1357 ایران در فیلم مستند «قضیه شکل اول و شکل دوم» عباس کیارستمی به صورت موردی بررسی شده است. همچنین هدف از انتخاب موردی این فیلم از آثار کیارستمی، با توجه به سی سال توقیف بودن آن، قابلیت بازسازی روایت فیلم در هر دورهای از تاریخ است.
George Lukacs, a great Marxist critic and theorist, proposed reflection theory as one of the philosophical approaches in the 20th century. This theory can be placed under the sociology of cinema; Because cinema, as a medium that has succeeded in gaining a solid base among people, in addition to artistic aspects, it can reflect currents of thought, class, culture and society’s problems like a mirror. The main text of this representation is cinema, which is one of the most effective media tools in today’s world. Literature and painting are not the only places where history is utilized, it is also utilized in cinema. Kiarostami’s popularity increased after his death, making him one of the most popular filmmakers. It’s possible that one reason was his profound perception of the issues around him and his reflection of society during his time. The appearance of his films was all simple and did not have any special complexity or narrative, but what was noticed in this research is the reflection of the society in his documentary. In the current research, the reflection of an important event such as the Islamic Revolution of 1357 in Iran in the documentary film “First Case, Second Case” by Abbas Kiarostami has been examined in a case-by-case manner. Also, the purpose of selecting this film from Kiarostami’s works, considering that it has been banned for thirty years, is the possibility of reconstructing the narrative of the film in any period of history.
خلاصه ماشینی:
اين نظريه مي تواند زيرمجموعۀ جامعه شناسي سينما قرار گيرد؛ چراکه سينما به منزلۀ رسانه اي که به کسب پايگاهي مستحکم در ميان مردم موفق شده ، علاوه بر جنبه هاي هنري مي تواند همچون آينه ، جريان هاي فکري ، فرهنگ طبقاتي و مشکلات جامعه را بازتاب کند.
در پژوهش حاضر، بازتاب رخداد مهمي همچون انقلاب ِاسلامي سال ١٣٥٧ ايران در فيلم مستند «قضيه شکل اول و شکل دوم » عباس کيارستمي به صورت موردي بررسي شده است .
In the current research, the refection of an important event such as the Islamic Revolution of 1357 in Iran in the documentary flm “Firs Case, Second Case” by Abbas Kiarosami has been examined in a case-by-case manner.
مقالۀ حاضر با همين رويکرد به بررسي بازتاب واقعيت هاي جامعه با مطالعه موردي فيلم مستند «قضيه شکل اول ، شکل دوم » ساخته عباس کيارستمي مي پردازد.
اين فيلم که در سال ١٣٥٨ يعني يک سال بعد از انقلاب اسلامي ايران ساخته شد، به خوبي نمايانگر جريان هاي فکري افراطي ويا بالعکس محتاطانه حاکم بر جامعه است .
در ادامه اين پژوهش به بررسي اين پرسش مي پردازيم : آيا کيارستمي توانست بافت در حال تغيير و ناپايدار فرهنگي و سياسي انقلاب ١٣٥٧ را در فيلم مستند قضيه شکل اول شکل دوم ، بر اساس نظريه لوکاچ بازتاب کند؟ پيشينه پژوهش از آنجا که محتواي اصلي اين پژوهش ، مطالعه موردي فيلم توقيف شده عباس کيارستمي است ، کمتر کسي به صورت رويکردي جامعه شناسانه به آن پرداخته است .