چکیده:
این تحقیق با این هدف به تحریر درآمده است که جستوجویی باشد در فرازهای فلسفی
اندیشههای رهنورد زریاب؛ چراکه او همواره در نوشتههایش به مسائل فلسفی توجه خاص
داشت. او فیلسوف نبود» اما اندیشههای فلسفی را در آثار خود بازتاب میداد؛ بنابراین چنین
تحقیقی در زمینة روابط ادبیات و فلسفه صورت میپذیرد. ادبیات و فلسفه اگرچه در یک بستر
پدید آمدهاند اما مسیر متفاوتی را طی کردهاند؛ بااینحال» همواره در حال تعامل و ارتباط
تنگاتتگی بودهاند. تامل در محتوای نخستین آثار و پدیدههای ادبی بهدرستی نشان میدهد که
فلسفه همزاد با ادبیات بوده است. بهدلیل همین نزدیکی» فیلسوفان بزرگک در کنار القاب
فیلسوف» گاهی ادیب نیز نامیده میشوند و بسا شاعران و نویسند گان را در کنار ادیب» فیلسوف
مینامیم. از همین روی پرسشی که مطرح میشود این است» آیا در متون ادبی و علمی کشور
افغانستان لکههای از بینش فلسفی دیده میشود؟ اگر این پرسش پاسخ مثبتی داشته باشد»
نویسند گان ادیی با چه رویکردی اندیشههای فلسفی را در قالبهای ادبی بیان کرده است؟ از
میان نویسندگان افغانستان «رهنورد زریاب» در این مورد بیشتر موردتوجه بوده و از اهمیت
بیشتری برخوردار است. بنابراین در این تحقیق» از میان رمانهای معاصر با موضوع فلسفی در
دهه نود خورشیدی,» رمان «چها رگرد قلا گشتم) اثر این نویسنده موردبررسی نگارنده قرار
گرفته است. تحقیق پیش رو بیانگر این است که رمانهای معاصر بهویژه آثار رهنورد زریاب»
قابلیت بررسی متعدد بر مبنای مکاتب فلسفی را دارد. دادهها و یافتههای تحقیق همچنین نشان
میدهد که «رهنورد زریاب» در رمان «چار گرد قلا گشتم) اندیشههای جبرگرایی را با
روشهای خاص بازتاب داده است.
خلاصه ماشینی:
از همین روی پرسشی که مطرح میشود این است، آیا در متون ادبی و علمی کشور افغانستان لکههای از بینش فلسفی دیده میشود؟ اگر این پرسش پاسخ مثبتی داشته باشد، نویسندگان ادبی با چه رویکردی اندیشههای فلسفی را در قالبهای ادبی بیان کرده است؟ از میان نویسندگان افغانستان «رهنورد زریاب» در این مورد بیشتر موردتوجه بوده و از اهمیت بیشتری برخوردار است.
ادبیات در حقیقت، نوعی فلسفۀ اگزیستانسیال است؛ چرا شاعران بیش از همه به مسئله وجود انسانی پرداختهاند؟ در فلسفۀ اگزیستانسیالیسم، فلسفه از مفاهیم صرفاً عقلی و تئوریک دور میشود در آن نوعی دیدن، شهود و رویکرد به خود چیزها مطرح میشود که این همان معنای ادبیات است.
برخی از فیلسوفان برای بیانِ اندیشههای فلسفی خود، رمان نوشتهاند؛ زیرا برخلاف نثرِ خشکِ مقالات فلسفی به کمک زبان رمان و داستان میتوان از جزئیات و زندگانی که برای فلسفه موضوعیت دارد، سخن گفت؛ چراکه «در روایت ادبی، زندگی بهصورت چیز خاصی بازنمایی میشود، بهنحویکه در خواننده واکنشهای را برمیانگیزد که برای فهم این حقایق زندگی مناسب است.
از این میان «رهنورد زریاب» به نظر نگارنده از برجستگی بیشتری در این زمینه برخوردار است؛ البته در دهۀ اخیر، توجه به مباحثی همچون اندیشههای فلسفی در رمانها بیشتر رواج یافته و تحقیقات اندکی در این زمینه صورت گرفته است که از آن میان، به مقالهای از یحیی محمّدی با عنوان «رمانِ افغانستانی که با سبک رئالسیم نوشته شده است» میتوان اشاره کرد.
همان یکی گفت: «پس خدا خواسته است که آدمی ظالم و ستمگر باشد»؟ پسر کتابفروش با اندکی برافروختگی گفت: «کفر نگو» و شاید این جمله، پژواک آواز پدرش، در ذهن او بود.