چکیده:
جنگ مردمی از دیر باز مطرح بوده، اما اندیشهپردازی در مورد آن جدید است. مفهوم جنگ مردمی در گذر زمان، هم به لحاظ نظری و هم از لحاظ عملی دچار تحولات اساسی شده و برای موارد مختلف کاربرد مفهومی خاص یافته است؛ به طوری که از نظر کلاوزویتس، جنگ مردمی برای بیرون راندن دشمن از کشور و حفظ وضع موجود به کار گرفته میشود، در حالی که به اعتقاد مائو، جنگ مردمی ابزاری برای انقلاب است.در این نوشته کوشش شده تا با مروری بر مفهوم جنگ مردمی و ویژگیها و ابعاد آن، تحول آن از اواخر قرن 18 تا قرن 20 در اندیشه کلاوزویتس و مائو مورد بررسی قرار گیرد. هدف نگارنده آن است که نقش فزاینده مردم را در سطوح نظامی و استراتژیک و نیز تئوریزه شدن آن را در آثار دو اندیشمند نظامی و انقلاب اروپایی و آسیایی بیان کند. در واقع؛ در نگاه این دو، جنگ مردمی از یک عملیات حاشیهای و در چارچوب متعارف نظامی تا یک استراتژی مستقل و انقلابی متحول شده است.
خلاصه ماشینی:
"این مطالعه نشان میدهد که جنگ مردمی از یک موضوع حاشیهای(به عنوان آخرین چاره پس از شکست استراتژی نظامی)، محافظه کارانه (برای حفظ حکومت) و غیر مستقل (در چارچوب استراتژی نظامی متعارف) در اندیشه کاوزویتس، به موضوعی ابتکاری، انقلابی و مستقل در اندیشه مائو و حتی دیگر نظریه پردازان قرن بیست، تکامل یافته است.
اما از ابتدای قرن حاضر، به ویژه از سالهای دهه 1940 به بعد، جنگ مردمی چه در عمل و چه در هدف، به مفهومی « انقلابی» تبدیل شد که در آن عناصر اجتماعی، اقتصادی، روانی و سیاسی با تاکتیکهای نامنظم و سنتی پیوند یافتند؛ هر چند که واژه «جنگ انقلابی» پیش از این در مورد جنگهای ناپلئون نیز به کار رفته بود.
مخالفان، اساسا در دو زمینه سیاسی و نظامی بر آن خرده میگیرند: «در بعد سیاسی، جنگ مردمی ابزاری برای انقلاب است که موجب هرج و مرج داخلی میشود و بیشتر از آنکه دشمن را به مخاطره اندازد، نظم اجتماعی کشور را تهدید میکند و در بعد نظامی، به دلیل اینکه نتایج حاصله در مقایسه با انرژیهایی که به مصرف میرسد، چندان چشمگیر نیست، آن را امری مفید قلمداد نمیکنند» (Clausewitz, 1976).
15) مائو در مورد تاکتیکهای مناسب برای ارتش سرخ در جنگ انقلابی خود مقابل حکومت چین، اصول زیر را پیشنهاد میکند: الف) جنگ چریکی یک درگیری طولانی است و دشمن را بیشتر توسط فرسایش و شکست روحیه میتوان شکست داد تا بامقابله قاطع نظامی."