چکیده:
مسئله اصلی این پژوهش بررسی ادله ایجابی متکلمان در اثبات «اعاده معدوم» به روش توصیفی ـ تحلیلی و هدف آن نشان دادن ناکارآمدی این ادّه در اثبات مدعای مذکور است. متکلمان طرفدار این دیدگاه، آفرینش مجدد موجودات در برابر آفرینش نخستینبار آنها را که «ابتدا» نامیده میشود، «اعاده» مینامند و معتقدند: آفریده نوین ـ یعنی معاد ـ عین آفریده نخستینبار، یعنی مبتدی است. جستار نویسندگان این پژوهش نشان میدهد مدافعان این دیدگاه در آثار کلامی خود، ده استدلال در اثبات مدعای خویش اقامه کردهاند. این استدلالها در یک تقسیمبندی کلی به دو قسم «قیاسی» و «تمثیلی» تقسیم میشوند که در این پژوهش صرفنظر از ادله ممتنع بودن اعاده معدوم، نقد و بررسی شدهاند. تحلیل منطقی از طریق بررسی مادی و صوری این استدلالها، نشان میدهد هیچیک از آنها در اثبات مدعا تام نیست.
The main problem of this research is to examine the positive arguments of theologians in proving "the restoration of the non-existent" in a descriptive-analytical method and its purpose is to show the ineffectiveness of this argument in proving the mentioned claim. The theologians who defend this point of view, call the re-creation of creatures against their first creation, which is called "first", as "restoration" and believe that the new creation - that is, the resurrection - is the same as the first creation, that is, the beginning. The essay of the authors of this study shows that the defenders of this view have put forward ten arguments in their theological works to prove their claims. In a general division, these arguments are divided into two parts, "standard" and "metaphorical", which have been criticized and examined in this research, regardless of the evidence of the abstention of restoration of the non-existent. Logical analysis through physical and formal examination of these arguments shows that none of them is complete in proving the claim.
خلاصه ماشینی:
تقرير اين استدلال بدين شرح است: اگر وجود ثانوي ماهيت بعد از معدوم شدن آن ماهيتْ ممتنع باشد، يا به سبب ذات آن ماهيت است و يا به سبب لوازم آن، و يا به سبب عارضي که بر آن عارض شده است.
اگر امتناع اعاده آن بعد از معدوم شدن به سبب اقتضاي ذات ماهيت يا لوازم آن باشد، مستلزم آن است که در ابتدا نيز موجود نگردد؛ زيرا ماهيت و لوازم آن قبل از موجود شدن به وجود اولي و بعد از معدوم شدن، در هر دو حالت يکسان است؛ زیرا اين ماهيت همان ماهيت است و لوازم آن هم از آن منفک نخواهد شد.
پس همراه با اجزاي اصلي براي هر انسان، اعراض مخصوصهاي همانند کيفيت تأليف اجزا با يکديگر و مقدار اعضا نيز وجود دارد که تشخص و تعين هر انساني وابسته به آن اعراض است و لازمة جمع اجزای متفرق، اعاده اين اعراض معدوم شده است (ابننوبخت، 1413ق، ص 71).
مدعاي اعاده معدوم چيزي جز اين نيست؛ زيرا مدعاي طرفداران اين ديدگاه پذيرش موجوديت مجدد ذاتي است که مسبوق به معدوميت ذات، پس از موجود بودن آن است و اين امر ممتنع و مستلزم محال نيست؛ زيرا هيچيک از مسبوقيت به وجود و مسبوقيت به عدم موجب امتناع وجود نيست.