خلاصه ماشینی:
"او در این اثر نه فقط محتوای مثبت سوسیالیسم را نشان میدهد که احساس میکرد در سوسیالیسم قبل از جنگ غایب بوده است،بلکه به مفاهیم اصلاح طلبانه و سوسیال دموکراتیک متداول آن زمان در آلمان یعنی"ملی کردن"و"مشارکت کارگران"که سبب انحراف جنبش شوراها از اهداف انقلابی شده بودند حمله میکند.
"13 جنبش رسمی کمونیستی نیز به همان اندازه مخالف مارکسیسم و فلسفه بود و زینوویف در سخنرانی افتتاحیه خود در کنگرهء جهانی پنجم کمینترن در 1924،که کرش به عنوان نماینده حزب کمونیست آلمان در آن شرکت داشت،به کرش،لوکاچ و گراتزیادی حمله کرد.
اهمیت مارکسیسم و فلسفه در داخل کمینتزن را،که در آنجا جنجالی بزرگتر از جنجال کتب لوکاچ،تاریخ و آگاهی طبقاتی،ایجاد کرد،میتوان تا حدی با این واقعیت توضیح داد که در دوران چاپ این کتاب و پس از آن کرش یکی از برجستهترین اعضای حزب کمونیست آلمان محسوب میشد و این حزب در آن زمان از احزاب مهم کمونیستی در خارج از اتحاد جماهیر شوروی بود.
با وجود آن که کرش پس از اکتبر 1923 از گروه فیشر-ماسلف در مقابل براندلر حمایت میکرد،مخالف اطاعت آنان از حزب روسیه بود و به ویژه با دیدگاه رسمی آن بر این مبنا که کاپیتالیسم ثبایت موقت یافته سات و انجام یک انقلاب دیگر به فوریت امکانپذیر نیست ضدیت میکرد.
در 1929 او مقالهای با عنوان"مفهوم مادی تاریخ"( eiD ) ehcsitsilairetam gnussaffuasthcihcseG نوشت که سراسر حمله به کائوتسکی بود،و در 1930 مارکسیسم و فلسفه را با افزودن پیشگفتاری،با عنوان ضد نقد،دوباره منتشر کرد که در آن مواضع خود را در 1923 توضیح داده و از آنها دفاع کرده بود."