خلاصه ماشینی:
"نمیتواند تاریخ باشد،نمیتواند جایی قابل استناد قرار بگیرد: چون رمان اصلا بر خیال و تخیل است و یادداشتها و خاطرات اسماعیل، تخیلی نیز هست که آنهم به گونهای تکنیک رماننویسی است نه اینکه در واقع یادداشتهای شخص معین و مشخصی به اسم اسماعیل باشد رمان و به اصطلاح داستان،یک ماجرای ساده نیست بلکه تفسیر ماجراهاست!یعنی رویدادهایی اتفاق میافتد که معانی خاصی دارد و نویسندههای رمان و داستان و حکایت آن نکته را باید پیدا کنند!
رحماندوست:ریاح به اعتبار رمان بودنش نمیتواند سند باشد،نمیتواند تاریخ باشد،نمیتواند جایی قابل استناد قرار بگیرد؛چون رمان اصلا بر خیال و تخیل است و یادداشتها و خاطرات اسماعیل،تخیلی نیز هست که آنهم به گونهای تکنیک رماننویسی است نه اینکه در واقع یادداشتهای شخص معین و مشخصی به اسم اسماعیل باشد ولی همانطور که آقای دستغیب هم اشاره کردند،ابتکار دیگر نویسندهء رمان این است که به گونهای سعی کرده استناد و به واقعیت نزدیکتر بودن اینها را در ذهن خواننده بیشتر ترسیم کند و جا بیندازد.
نکتهء دیگری به ذهن خودم رسید،و البته معلوم نیست خود این را نویسنده نیتش بوده است،اینکه من احساس کردم آن کاری که هر نسل میکند که یک سنگی را به شکل لوحهء قدیمی زیرخاک خودش دفن میکند بعد به یک گونهای اتفاقی آن را از خاک درمیآورد و بعد یک آیینهای هم به آن درخت هزار ساله آویزان میکند و بعد با درآوردن این لوح و آویزان کردن آن آیینه میگوید اینجا مال ماست؛با آن روش خریدی خودشان،یک جای دیگر تعبیری دارد تحت عنوان ایرادهای بنی اسرائیلی گرفتن،ما مسلمانها و آنهایی که مطلعاند اصطلاح ایراد بنی اسرائیلی را میشناسیم."