چکیده:
بیست و دوم خردادماه سال 1383 بود که ریچارد رورتی،فیلسوف لیبرال و پراگماتیست امریکایی به همت رامین جهانبگلو به ایران آمد.فارسی زبانان تا پیش از این آشنایی چندانی با آرای وی نداشتند و از او تنها مقاله «اولویت دموکراسی بر فلسفه»به قلم خشایار دیهیمی ترجمه و منتشر شده بود.رورتی در این سفر به ایراد دو سخنرانی در خانه هنرمندان و سازمان پژوهش و مدیریت و برنامهریزی پرداخت.در آن روزها به دلیل فضای خاص سیاسی و فرهنگی حاکم بر ایران و موج دموکراسی خواهی،سخنان رورتی موجی از پرسشها و انتقادات را برانگیخت.چرا که او معتقد بود«اگر آزادی را پاس بداریم،حقیقت خودش را پاس خواهد داشت».رورتی معتقد است در جوامع غیر دیکتاتوری حقایق یا واقعیات به این ترتیب تثبیت میشوند که عقاید افراد فرصت تعاطی پیدا میکنند و حقیقت یا واقعیت سیاسی و اجتماعی چیزی جز همین توافق نیست.ولی بر عکس در جوامع دیکتاتوری فهم اینکه حقیقت یا واقعیت چیست بسیار دشوار و در اکثر موارد حتی ناممکن است،چرا که در چنین جوامعی توافق دیگر نشانهای از حقیقت نیست.رورتی چاره حل معضلات جوامع را فقط در دموکراسی میداند و آن هم نه در معنای حکومت اکثریت،بلکه در معنای فضای گشودهای که مجال دادوستد فرهنگی و باز کردن درهای فرهنگ مختلف بر روی هم را فراهم میآورد.رورتی فردی بود بیتعصب که به رنج انسانها بها میداد و آزادی،آسایش و عدالت را پاس میداشت. پس از آمدن به ایران بود که رورتی بیشتر در زبان فارسی شناخته شد.پارهای از روزنامهها گفتوگوهایی با وی ترتیب دادند و ماهنامه«ناقد»نیز مقالهای در نقد آرای وی به قلم مصطفی ملکیان منتشر کرد.افزون بر این ترجمه مقاله«دین یعنی ختم گفتوگو»از وی به همراه گفتوگویی با او منتشر شد.پس از آن نیز به ترتیب کتابهای«کشور شدن کشور»(ترجمه عبد الحسین آذرنگ)،«فلسفه و امید اجتماعی»(ترجمه عبد الحسین آذرنگ و نگار نادری)و«پیشامد،بازی و همبستگی»(ترجمه پیام یزدانجو)از وی منتشر شد.هرچند که متاسفانه هیچ یک از این چهار اثر از ترجمه مناسبی برخوردار نیستند. باری،رورتی سرانجام در هشتم ژوئن سال 2007 برابر با هجدهم خرداد 1386 در سن هفتاد و شش سالگی به علت ابتلا به سرطان لوز المعده درگذشت.یورگن هابرماس در مقالهای که به مناسبت درگذشت وی در روزنامه«زوددویچه تسایتونگ»نوشته،این جمله را از خود او نقل میکند که:«به همان بیماریای گرفتارم که دریدا را کشت.»او به شوخی افزوده است که به این بیماری کسانی دچار میشوند که زیاد هایدگر بخوانند. ***
خلاصه ماشینی:
"رورتی معتقد است در جوامع غیر دیکتاتوری حقایق یا واقعیات به این ترتیب تثبیت میشوند که عقاید افراد فرصت تعاطی پیدا میکنند و حقیقت یا واقعیت سیاسی و اجتماعی چیزی جز همین توافق نیست.
مفسران آرای رورتی بر این باورند که او در آغاز،علاقه و گرایش زیادی به فلسفه تحلیلی داشت و با همین گرایش و علاقهمندی به مساله زبان،کتاب «چرخش زبانی»را تالیف کرد که در آن ضمن بررسی مسائل فرافلسفی و فلسفه زبان به بیان نظر خود در باب زبان نیز پرداخت؛اما وی با تجدید نظر در رویکرد خود،کتاب«فلسفه و آیینه طبیعت»را نوشت و در این کتاب از پایان فلسفه تحلیلی سخن گفت و انتقادات کوبندهای به این سنت فلسفی وارد کرد.
نگاهی به آرای رورتی رورتی به رادیکالیسم و اندیشههایی سیاسی که مدعی کشف دلایل پنهان و نظاممند بیعدالتی و استثمارگری هستند و بر این مبنا از دگرگونیهای فراگیر برای درست کردن اوضاع دفاع میکنند بدگمان است.
ایرانیان از رورتی چه میتوانند بیاموزند؟ رورتی معتقد است چاره دموکراسی را در باز کردن گرههای تئوریک دیدن،عیبی ندارد اما تا وقتی نهادهای دموکراتیک چون رسانهها و نهادهای مدنی تقویت نشوند، دموکراسی به وجود نخواهد آمد.
اگرچه او معتقد است دموکراسی نسخه واحدی ندارد اما میگوید باید کوشید با گفتوگو و تحمل یکدیگر راهی برای کاهش آلام بشری و افزایش برابر میان انسانها پیدا کرد.
این نقش ازآنرو بود که فلسفه به سکولار شدن غرب کمک کرد،آن هم با نشان دادن این نکته که اگر کشف و شهود را کنار گذاشته و انسانها را موجوداتی قائم به ذات بینگاریم."