خلاصه ماشینی:
"61دیوگنس لائرتیوس در کتاب«زندگینامهء فیلسوفان برجسته» از کتاب«دربارهء فلسفه»ارسطو که در دورهء افلاطونی نگاشته شده و سخت مورد توجه حکمای باستان بوده و جز قطعات پراکندهای از آن در دست نیست و مسلما در اختیار دیوگنس بوده،چنین نقل میکند«ارسطو در کتاب اول رسالهء خود به نام«دربارهء فلسفه»تصریح میکند که مغان فارس از مصریان،قدمت بیشتری در فلسفه دادند و دیگر اینکه به دو اصل خیر و شر قائلند و نخستین را زئوس یا اورمزد و دیگری را اهریمن یا «هادس»مینامند.
نیازی به گفتن نیست که این دیدار ارسطویی دقیقا در نقطهء مقابل دیدگاه افلاطون و سهروردی قرار دارد؛اما از سوی دیگر همین دید ارسطویی است که سرنوشت تفکر غرب را در بیست و سه قرن گذشته رقم زده است و در واپسین مرحله به نفی حکمت و فلسفه و به نیستانگاری مطلق در مغرب زمین انجامیده است.
52 هگل مانند ارسطو(و برخلاف سهروردی)قائل است که یونان منشأ و سرآغاز فلسفه و اقوام شرق از این موهبت بیبهره بودهاند و این نظریه خود را چنین توجیه مینماید که انسان موجودی است که وجود او فی نفسه و لنفسه است و این وجود لنفسه او در اختیار و آزادی او تجلی میکند.
سهروردی مسلما در زمانی میزیست که هنوز از غرب جدید و بزرگان آن چون هگل اثری نبود؛اما بیشک سهروردی سرگذشت فلسفه را در یونان،ایران باستان و جهان اسلام تا زمان خودش را به دقت مورد نقد و بررسی قرار داده بود و حاصل کوشش او این بود که خط بطلان بر نظریهء رایج فلسفهء زمان که سخت متأثر از ارسطو بود،کشید و طرحی نو در معنای حکمت و سیر تاریخی آن در انداخت و مبنای دیگری را در فلسفه که برخاسته از مبادی حکمت الهی بود،تأسیس کرد."