چکیده:
شکاکیت و نسبیتگرایی در مغرب زمین فراز و نشیبهای بسیاری داشته است. نگاهی گذرا
به پیشینة آن حاکی از تحققدورهها و جریانهای گوناگونی است که نتایج و پیامدهای
خطیری به دنبال داشته است. دست کم میتوان نه دوره یا جریان سرنوشتساز را شناسایی
کرد. در این نبشتار، پس از بیان ویژگیهای هر دوره، دعاوی و قرائتهای گوناگون
شکاکیت و نسبیتگرایی، به بررسی اجمالی آنها پرداخته شده است.
در نقد این جریان باید گفت: شکاکیت و نسبیتگرایی فراگیر، ادعایی نامعقول و
غیرعقلانی است. کمتر خردمندی را میتوان یافت که چنین ادعاهایی را مطرح کند. بر
اساس رویکرد قدما در معرفتشناسی، که متفکران مسلمان آن را تکمیل کرده و علم حضوری
را نیز بر آن افزودهاند، انسان ـ فیالجمله ـ معرفت یقینی دارد و این معرفت او
خطاناپذیر، غیرقابل زوال و تردیدناپذیر است. بدینسان، با این شیوه میتوان
پاسخهای بسیاری ارائه کرد. علیرغم وضوح بطلان شکاکیت و نسبیتگرایی فراگیر، برخی
از قرائتهای آنها پیچیده است و به تأمل بیشتری نیاز دارد که عبارتند از :
1. تردید در معرفت به جهان محسوس؛ 2. تمایز میان پدیدار و پدیده. در اینجا ادعای
دوم را، که مستلزم گونهای نسبیتانگاری در فهم انسان است، ارزیابی کردهایم.
خلاصه ماشینی:
"افزون بر آن، اگر مفروض تلقی کردن اصلی مجاز است، چه لزومی دارد که استدلال کنیم و رنج استدلال برخود هموار سازیم؟ چرا از ابتدا همان نتیجهای را که میخواهیم از استدلال به دست آوریم، ثابت شده فرض نکنیم؟25 بدینترتیب، در مییابیم که انزیدموس و آگریپا جدلی بودند و از راه جدل، دستیابی به علم و معرفت را انکار میکردند و همین از ویژگیهای این دسته از شکاکان این عصر است و بههمین دلیل، به «شکاکان جدلی» معروف شدهاند، در مقابل شکاکان تجربی، همچون منودت و سکستوس امپیریکوس، که علاوه بر جهت سلبی و نفی معرفت و فلسفة جزمی، جهتی اثباتی داشتند و طب را، که فنی مبتنی بر تجربه و مشاهده بود، به جای فلسفه مینشاندند.
ثانیا، حتی اگر بپذیریم که اینگونه قضایا ناظر به خود نیستند و شامل خود نمیشوند، باز جای این پرسش هست که دعاوی شکاکان و نسبیتگرایان، همانند این ادعا که «دستیابی به معرفت یقینی و مطلق ممکن نیست»، یا «هیچ معرفت یقینی و مطلقی وجود ندارد»، آیا قضیه است یا نیست؟ اگر قضیه است، حکم آن چیست؟ آیا استثنا از حکم آن ادعاست یا میتوان آن را صرفا یک توصیه یا پیشنهاد تلقی کرد؟ به راستی ادعای اینکه این گزاره صرفا پیشنهاد است، چه معنا و مفهومی دارد و بر فرض که معنا و مفهومی داشته باشد، چه مشکلی را حل میکند؟ آیا نوعی بازی با الفاظ نیست؟ حاصل آنکه ادعای شکاکیت یا نسبیتگرایی مطلق و فراگیر خودمتناقض بوده، خود را نقض میکند."