چکیده:
تلقی ادبیات به عنوان هنری بر آمده از کاربرد زیبایی شناختی زبان و موضوع تکرار
پذیری اثر هنری همچنان به صورتهای مختلف مورد بحث مجامع دانشگاهی است، پیامد این
تلقی، رواج نگرش ابهامآمیز نسبت به هنر است که در عین فقدان توجیه روشن درباره آن،
خود تبدیل به عاملی میشود برای تفکیک و تمییز آنچه«هنر»است و ناشناخته، ابهامآمیز
و متعالی از آنچه«غیر هنر»است و معلوم و کم ارج.در این تقسیمبندی گاه کل جهان هستی
در برابر هنر قرار میگیرد و با نگاهی تحقیر آمیز بدان نگریسته میشود، این تلقی که
در فرهنگ بشری پیشینه دیرینی دارد، به فراخور زمان نیازمند تأمل و تجدید نظر
است.این مقاله در صدد چنین تأملی است و در ضمن آن، این نکته مورد بحث قرار میگیرد
که برای دیگر گونه دیدن رابطه جهان و هنر باید ابهام موجود در هنر به کل جهان هستی
تعمیم داده شود.
خلاصه ماشینی:
چکیده: تلقی ادبیات به عنوان هنری بر آمده از کاربرد زیبایی شناختی زبان و موضوع تکرار پذیری اثر هنری همچنان به صورتهای مختلف مورد بحث مجامع دانشگاهی است، پیامد این تلقی، رواج نگرش ابهامآمیز نسبت به هنر است که در عین فقدان توجیه روشن درباره آن، خود تبدیل به عاملی میشود برای تفکیک و تمییز آنچه«هنر»است و ناشناخته، ابهامآمیز و متعالی از آنچه«غیر هنر»است و معلوم و کم ارج.
این نوشته که از دیدگاه جهان-تاریخی نوشته شده است و در آن بر اهمیت پرداختن به جهان واقعی و مسائل فرهنگی جوامع بشری تأکید میشود، با بهرهگیری از نظریههای پسامدرن و پساساختگرا و با به چالش کشیدن ایده نقش وضع روحی خاص هنرمند در آفرینش هنری و تکرار ناپذیری در هنر، سعی در طرح این گونه نگرش دارد.
به عبارت دیگر اندیشمند جهاننگر بر این باور است که نگرشهایی از نوع نگرش یاد شده به موضوع هنر، فروافتادن در ورطه ذهنگرایی ابهام آمیزی است که اگر هم حاصلی داشته باشد تنها در قالب فاصله گرفتن هنر و هنرمند و مخاطبین آنها از جهان واقعی خواهد بود.
این همان چیزی است که به باور نگارنده میتوان آن را انتقال موضوع ابهام از وضع روحی هنرمند/شاعر به متن جهان هستی که در بر دارنده آثار هنری و انواع متون هم هست، خواند.
نتیجه: تفکیک ادبیات و هنر از غیر هنر در مفهوم نسبت دادن آن به عوالم روحی ابهامآمیز هنرمند و بیبدیل تلقی نمودن آثار هنری موضوعی است متعلق به گذشته و با شرایط و اوضاع زمان حال دنیا و زندگی بشری همخوانی ندارد.