خلاصه ماشینی:
"از نویسنده الهیات الهی باید پرسید در فلسفه خالصی که مستند به صور منطقی است،اطلاق«نور»بر قوه ناطقه چه مجوزی دارد و ثانیا آوردن«کأنه»که دال بر تشبیه عقل به نور است و سخن گفتن از«فیضان»چه وجهی دارد؟و اینکه نور عقل بر قوای حاسه فیضان دارد با استناد به کدام استدلال و صورت منطقی بر ساخته شده است؟ این دو نمونه از عبارات شیخ را آوردیم معلوم سازیم ادعای نویسنده الهیات الهی در مورد شفا صحت ندارد.
مگر حکمت متعالیه بر اصالت وجود استوار نیست و مگر«وجود»ی که ملا صدرا از آن و با آن و در آن سخن میگوید سریان ندارد حتی تا عرصه مفاهیم؟پس این تفکیک بین ذهن و عین از کجا وارد ذهن یک فیلسوف آشنا به صدرا شده و از کجا این شبهه در گرفته که چگونه فلسفهای که بر برهان و کشف بنا شده باشد منسجم تواند بود؟مگر هم برهان و هم کشف هر دو مظهری از مظاهر وجود نیستند؟و مگر صدرا در تفلسفش جایی بیرون از عرصه وسیع وجود گام بر میدارد؟برهان سایه کشف است و کشف سایه وجود مقید است و وجود مقید سایه وجود منبسط و وجود منبسط سایه وجود حق.
اصلا چشم بر حکمت متعالیه و اسفار ببندیم آن ملا صدرایی که آن تعلیقات موشکافانه را بر شرح حکمة الاشراق سهروردی زده و در حکمت اشراق با مقولهای به نام«رجوع ما به الامتیاز به ما به الاشتراک در انوار» آشنا بوده و از شباهت نور با وجود و با ساطت هد دو آگاه است چگونه میتواند در وجودشناسی خودش این خبط بزرگ را مرتکب شود که عدم،محقق مرتبهای از مراتب وجود است؟نکته دیگر اینکه وحدت اطلاقی وجود مگر منافاتی با تشکیک در وجود دارد که نویسنده الهیات الهی بر آن انگشت گذاشته؟همه آن مراتب تشکیکی وجود در وجود منبسط که ظل وجود حقیقی است جاری است؛ یعنی بین سایهها برقرار است."