چکیده:
سکولاریسم (دینگریزی) یک ایدئولوژی ضد دینی است که با مطلق کردنارزشهای دنیوی، هر گونه رابطه میان انسان و خدا را رد و آگاهانه صدق تجربیاتو باورهای دینی را انکار میکند. اما سکولاریزاسیون (دینجدایی) مفهومی است کهبرای توصیف و تحلیل فرآیندهای جوامع مدرن به کار برده میشود. این جداییحداقلی که مورد تایید نویسنده است، به معنای فرآیند تفکیک و تمایز ساحتهایقدسی و عرفی از یکدیگر و تحدید حدود و تبیین مناسبات میان آنهاست.
خلاصه ماشینی:
این جوامع برای حلمسائل خویش از منابع و مراجعی غیر از دین بهره میگیرند؛ ثانیا، در این کشورها، دین نقشنهادی و نمادی خود را از دست داده است، همهی نقشهایی را که در گذشته روحانیون ذیلعنوانهای دینی انجام میدادند امروز دولت ذیل عنوانهای غیر دینی انجام میدهد؛ ثالثا، دراین جوامع باورها و اعتقادات مذهبی به امری خصوصی تبدیل شده و محور بودن یکمذهب از میان رفته است؛ رابعا، تأکید بر انتخابهای فردی افزایش یافته و به جای آنکه هرفرد در چارچوب یک سنت دینی و مطابق شعائر و مراسم تعیین شده عمل کند، با سنن وشعائر دینی بر خورد گزینشی کرده و متناسب با نیازهای خود به دین و شعائر آن عمل میکند.
به هرحال معنای سکولاریزاسیون حداکثری این است که دین، هم در نسبت با نهادهای اجتماعی،هم در رابطه با حوزهی فرهنگی و هم از نظر تأثیرگذاری بر فاعل اجتماعی (کنشگراجتماعی) عقبنشینی میکند و تضعیف میشود.
در جوامع غربی به دلیل از میان رفتن دغدغههای دینی و تضعیف باورها وحساسیتهای دینی، دین جدایی به این صورت درآمده است، ولی این سرنوشت محتومهمهی جوامعی که مدرن میشوند، نیست.
اما دین جدایی (سکولاریزاسیون) حداقلی به معنای «فرآیند تفکیک و تمایز ساحتهایقدسی و عرفی از یکدیگر و تحدید حدود و تبیین مناسبات میان آنها است».
به عنوان یک دین باور، که حیاتیترین دغدغهیانسان را جستوجوی معنایی برای زندگی و مرگ خویش میدانم و دین الاهی را هم «حق» وهم «مفید» میدانم، نمیتوانم با سکولاریسم (دینگریزی) موافق و همسو باشم؛ اما در موردسکولاریزاسیون حداکثری، به نظر میرسد که واقعیت موجود غرب (و نه آینده) آن راتوصیف میکند.