چکیده:
بشر معاصر در آخر زمان نیست، اما به گونهای رفتار میکند که گویی در آن است. آیا این رفتار بازتاب طبیعی سبک زندگی امروز بشر است؟ برخی از فیلسوفان و جامعهشناسان، دوره معاصر را دوره گذار از قرائتها و روایتهای کلان مینامند. بیشتر معتقدند همگان در برزخی به سر میبریم که آینده آن تاریک و گذشتهاش برآمده از خطا و اشتباه است. بشر امروزی دیگر نه ادعای بندگی دارد و نه سمت خدایی را میپسندد. از گذشته بریده و به آینده بدبین است. لذا همه چیز را میپذیرد و هیچ چیز را بر نمیگزیند. بسیاری این دوره را عصر پسامدرن یا فراتجدد مینامند. اما نیاز به پیامبر معنوی در کدامین دوره بیشتر است؛ دورهای که برخی از روی یأس و برخی از روی ترس آن را عهدی متفاوت با پیش میبینند، یا دورهای که انسان خود را خدا نامید و از آسمان برید؟ به دیگر سخن، چه زمانی این بشر خاکی به پیامبران نیاز دارد؛ در عهد کودکی و بازی، عصر غرور و جوانی یا هنگام پیری و کوری؟ در مرحله دوم چگونه پیامبری او را متقاعد و قانع میسازد؟ این نوشتار با مفروض برشمردن مسئله حیرانی بشر امروزی، به دنبال یافتن طرح پاسخی به پرسشهای فوق است. اساس سخن در فرضیه «گفتمان پیامبری خاتمیت ندارد» نهفته است و اصل مهدویت از علایم حیات جاویدان این گفتمان به شمار میرود. گفتمان مهدویت نیز در چارچوب قوانین طبیعت ظهور مییابد
The contemporary man does not necessarily belong to the End of Time or History; but he is treating as if he is living at the last period of history. Is this behavior the natural reflection of the life style of today’s man? Some of the contemporary philosophers and sociologists call the age we are living in the period of passing by grand narrations and traditions. They generally believe hat all of us are living during an awkward interval the future of which is dark and unknown and the past of which is full of errors and faults. Today’s man has neither the claim for servitude and nor does he approve of having the position of a god. He has separated from his past but looks pessimistically into the future. That’s why he accepts everything but does not choose anything.
Many authorities call this period the post-modern or ultra-modernized time. However، does this period which some people imagine، through their despair or through their fear as an age different from the past، need an intellectual prophet or does the man want to be called a powerful god who has flown through the skies? In other words، when does this mortal man need a prophet and a leader? Does he need a prophet at the time when he is a child، at a time when he is a young person full of pride، or at a time when he is old and weak? If he agrees to the second alternative، what kind of a prophet may convince or satisfy him?
Assuming the perplexity of today’s man، this article is going to find a solution as an answer to the above-raised questions. The main basis of our hypothesis is laid upon the fact that the discussion of prophethood or leadership will never end up. One of the signs of eternal life in our discussion is the doctrine of Mahdism. The subject of Mahdism will also appear inside the framework of natural laws.
خلاصه ماشینی:
"برای نمونه، اگر سخن از افزایش قیمت کالایی چون برنج یا نایابی محصولی چون چای در جامعه سخن روز شده باشد، بیتردید خارج از صدق و کذب واقعی آن در صحنه اقتصاد جامعه، یک امر حقیقت دارد: حادثهای مثبت یا منفی درباره آن جنس در اجتماع رخ داده یا در حال وقوع است؛ حادثه مثبت به این معنا که افزایش غیر معمول عرضه در راه است و شاید سودجویانی قصد فروش کلان اجناس خویش به قیمت غیر معمول و کلان دارند و حادثه منفی آنکه حس کاهش عرضه خلاف معمول بنابه دلایل طبیعی چون رشد جمعیت، افزایش تقاضا، کاهش کاشت، داشت و برداشت و عوامل دیگر صورت خواهد پذیرفت.
پلورالیسم و انتخاب عقلانی اگر اگوست کنت 23 را نخستین متفکر جامعهشناسی بدانیم که با ارجاع دادن دین به حوزه بافتههای خرافات یا یافتههای فیلسوفان و در نتیجه ناکارآمد بودن آنها برای توسعه علم در مفهوم پوزیتویستی آن داد سخن گفت، 24 ماکس وبر 25 را نیز باید ازجمله نخستین دانشورانی محسوب کرد که دین را به وادیای کشاند که شاید به غایت کمتر دینی است و کارکرد مادی دین به شمار میرود.
Auguste Comte et la religion scientifique, Presses Universitaires de Caen, 2004 Max WEBER (21 avril 1864-14 juin 1920) وبر معتقد بود انسان برای اینکه در این جهان و آن جهان بتواند سمت و سوی خود را بیابد و احساس امنیت کند، دیگر نیاز به ستایش و یا فراخواندن ارواح ندارد و دیگر نباید با بهجا آوردن یک رشته آیین و مناسک دینی به رستگاری دست یابد."