خلاصه ماشینی:
اما با تمام این برجستگیها گاهکلمات و عباراتی در متن مشاهده میشود که چهرهبایسته رمان را کدر میکند.
این باور چند سالی است سعی میکند با ورود جریانیموسوم به«پست مدرنیسم»پایههای نظری نیز برایخود دست و پا کند.
در اینجا سخن اصلی این است که به چهمیزان افراد،گروهها و محافلی که راه راستین رمانفارسی را همین طریق میدانند،از رمان مخلوقاستقبال خواهند کرد.
و یا یادآوری و همچنان یادآوری این نکته که«او»از خود سخن نمیگوید بلکه از زبان خالق دراز نفسیمیکند و کمابیش تمام شخصیتها از وزیر دست چپ&%04839AMKG048G% گرفته تا سلطان و تا کهبد،زنگی و...
و باز در حکایات سهگانه شکرین،ابرام در گفتن وباز گفتن این مطلب که آفرینشگر ظالم است و جهانداستانی اسیر هوس بازیهای او،استوار شدندویست و پنجاه صفحه تنها بر یک یا دو گزاره آیانویسنده را لاجرم به ورطه پرگویی نمیاندازد؟ -مشعوف از خیره شدن در آب بیتعارف«زنوزی»در رمان مخلوق به زبانیمنحصر به فرد دست یافته است.
بزرگترین تفاوتی که در حکایت و رمان دیدهمیشود تعریف این دو از انسان است.
اولین تفاوت در این است که زندگی انسان کلیشروع و پایانی ندارد،زیرا نه زاده میشود و نه میمیرد.
در رمان مخلوق به علت آن که شخصیتها به جزنویسا همه از نوع اول(حکایتگونه)هستند،دستنویسنده در مطول کردن هر حکایت و ماجرا باز است.
7به همین علت بود که در ابتدا بسیارتأکید کردم رمان مخلوق بیش از هر چیز رسالهای درستایش انسان است.
«زنوزی»یکی دیگر از مفاهیم،جهان مدرن راچربدستانه در رمان خود آورده است.
از این جنبه رمان مخلوق-درحد مطالعاتنگارنده-در ادبیات داستانی ما بینظیر است.