چکیده:
به نظر آقای تاجیک دموکراسی هرگز تعریف و روایتی واحد نداشته و ندارد.
دموکراسی یک دال میانتهی است که از همنشینانش پر میشود و ازاینرو، گفتمانهای
متعددی در زمینه دموکراسی پدید میآید. دموکراسی، در نظر نویسنده، روشی بیمنش،
بیآغاز و فرجام و بیهدف نیست و مملو از پیشاذهنها و پیشافهمهاست. به نظر وی، اسلام
ذاتا با دموکراسی ناسازگار نیست و میتوان یک نظام مردمسالار در چارچوب معارف دینی و
همخوان با روح زمانه ایجاد کرد.
خلاصه ماشینی:
"این نظریه که میتوان نوعی رابطه اینهمانی میان این دو مفهوم یا گفتمان و بدون هیچ تصرفی در نظام معانی و نظام مدلولی آنان ایجاد کرد را نیز به عنوان یک نظریه سطحی و سادهانگارانه در نظر گرفت؛ 4.
میتوان این گفته آقای تاجیک را اینگونه فهمید که در هویت کلی گفتمانهای مختلف، تغییر پدید میآید و این بدان معنا نیست که همه بنیانها نیز تغییر میکنند و هیچ امر ثابتی وجود ندارد.
اگر مقصود آقای تاجیک از اصل یک این باشد که مباحث گوهری یا تغییرناپذیر وجود ندارند یا اگر هم وجود داشته باشند باید از سطح آنها خارج شد، بدین معنا که کاری با آنها نداشت، در این صورت به دامان متشابهات درمیغلطیم و هیچ نشانه و راهنمایی هم برای تفسیر درست آنها نداریم.
اما اگر ایشان بپذیرد که اصول و مباحث بدون تغییر و گوهری وجود دارند و در گذر از آنها مورد تغافل یا غفلت قرار نمیگیرند، بلکه دستمایه تفسیر در سطح مباحث درجه دوم میشوند، میتوان اصل یک را پذیرفت.
4. آموزه مالکیت مشاع مرحوم دکتر حائری ممکن است به نوع ضامن استقلال و آزادی فرد در برابر دولت باشد و نیز تحمل تکثر را داشته باشد، اما نمیتوان آنرا یک آموزه اسلامی موفق به شمار آورد؛ زیرا اولا، این آموزه با بینش فردگرایانه به فقه تولید شده است و بینش جامعهنگر و ناظر به مسائل کلان اجتماع از قبیل دولت، قدرت و سیاست در آن وجود ندارد.
اگر شریعت اسلام تصرف و دخالت در امور عمومی را به مردم واگذار کرده باشد، مبنایی برای دموکراسی دینی دولت میشود، و در غیر این صورت دموکراسی جایی در دین نمییابد."