چکیده:
در میان معارف وسیع و بزرگ قرآن کریم، موضوعاتی هستند فراتر از حس و دریافتهای زمینی انسانها؛ که در اصطلاح قرآن، به آن «غیب» گفته میشود و راه دسترسی به آنها حواس ظاهری نیست. تمام این معارف در قالب الفاظی بیان شده است که همان زبان رایج مردمان بوده و آنان برای رفع و رجوع زندگی خود الفاظ را وضع کردهاند.این مقاله مدعی است امور غیبی که در قرآن کریم بیان شدهاست، مطالبی هستند مطابق با واقع که دارای معادل خارجی هستند و بیان آنها در قرآن کریم به بهترین شکلی ممکن بودهاست خداوند متعال منزه است از آنکه مطالبی در قرآن بیاورد که پشتوانه واقعی نداشته و صرفا بر اساس مجاز و کنایه هدایت را برای بندگان ایجاد کند، بلکه معارف قرآن ریشه در واقعیت داشته، اما چون لازم بودهاست که آن حقایق بلند و آسمانی در الفاظ زمینی ریخته و بیان شود؛ در این فرآیند عدهای با نگاه سطحی به این نوع گزارههای قرآن، آنها را مطابق تصورات ذهنی و زمینی تحلیل کرده، یا موهوم میدانند و یا از جنس مجاز و صنایع ادبی میگیرند که همه اینها نادرست است، چرا که به حقیقت این گزارهها نرسیدند.در این مقاله پس از تبیین موضوع و موطن بحث، با بیان چند نمونه قرآنی و تحلیل آنها مطلب روشن میشود. موضوع مقاله جزء مباحث مبانی تفسیر و در حوزه زبان شناسی قرآن میباشد. از نگاه دیگر، این موضوع مربوط به بحث «هرمنوتیک» و پیشذهنهای تفسیری بوده و لازم است هر مفسر در نحوه مراجعه خود به این گونه از آیات، جایگاه خود را در رد و یا قبول موضوع مقاله مشخص سازد.
خلاصه ماشینی:
"این مقاله مدعی است امور غیبی که در قرآن کریم بیان شدهاست، مطالبی هستند مطابق با واقع که دارای معادل خارجی هستند و بیان آنها در قرآن کریم به بهترین شکلی ممکن بودهاست خداوند متعال منزه است از آنکه مطالبی در قرآن بیاورد که پشتوانه واقعی نداشته و صرفا بر اساس مجاز و کنایه هدایت را برای بندگان ایجاد کند، بلکه معارف قرآن ریشه در واقعیت داشته، اما چون لازم بودهاست که آن حقایق بلند و آسمانی در الفاظ زمینی ریخته و بیان شود؛ در این فرآیند عدهای با نگاه سطحی به این نوع گزارههای قرآن، آنها را مطابق تصورات ذهنی و زمینی تحلیل کرده، یا موهوم میدانند و یا از جنس مجاز و صنایع ادبی میگیرند که همه اینها نادرست است، چرا که به حقیقت این گزارهها نرسیدند.
اما تسبیح و تحمید خداوند تنها گفتن ذکر نیست، سجده کردن تنها به روی خاک افتادن نیست، لازمه درک و شعور، داشتن جهازات عقلی مثل ما انسانها نیست، بلکه با خارج کردن این الفاظ از مصادیق شکلی و معهودهای ذهنی، حقیقت آنها فاقد شکل و شیوههای رایج در میان انسانها میشود و همان روح و غایت الفاظ است که باید برای همه موجودات در نظر گرفت.
-فافهم ذلک-» (همان، /۱۵۶) با این همه اضافه میکنیم که این سخنان نه به معنای نفی صناعتهای ادبی مثل مجاز، کنایه، استعاره و تشبیه در قرآن است، این کتاب آسمانی به عنوان بلیغترین کتاب، از این آرایههای ادبی فراوان دارد،۱۰ بلکه تأکید ما بر آن است که در مواجهه با آیاتی که موضوع آنها اموری آسمانی و غیبی هستند، باید دقت نمود و بر مبنای حقیقت گویی پیش رفت، مگر آنکه قرینه و یا حجت خاصی در میان باشد که در همین مقاله نمونههای آن میآید."