چکیده:
این مقاله انتقادی،با ارایه خلاصهای از مطالب کتاب اصلاحطلبان تجدیدنظرطلب و پدرخواندهها،برخی ویژگیهای برجسته آن را آشکار میسازد.رهیافت پژوهش از جمله این برجستگیهاست.اما برخی کاستیها بر اعتبار روشی و یافتههای پژوهشی آن لطمه وارد ساخته است.فقدان چارچوب نظری،هرج و مرج روششناختی در تبیین موضوع،عدم رویکرد انتقادی نسبت به آثار موجود و ادبیات موضوع،عدم کفایت منابع،ویراستاری ضعیف،رعایت نکردن نکات روششناختی در ارجاعات و تنظیم کتابنامه،مهمترین ضعفهای کتاب هستند.
خلاصه ماشینی:
"در این میان،نویسنده کتاب اصلاحطلبان تجدیدنظرطلب و پدرخواندهها،با اتخاذ رهیافت روانشناختی در فرایند تحلیل و تبیین مبانی نظری و انگیزههای سیاسی اصلاحطلبان، مهمترین علل ناکامی گفتمان اصلاحطلبی را در رویکرد تجدیدنظرطلبانه آنان خلاصه میکند.
پیشگفتار با طرح چندین پرسش و بیان مسئله و طرح بحث مقدماتی،سؤال و فرضیه مؤلف در فرایند پژوهش را عیان میسازد و شیوه ساماندهی به تحقیق و ویژگیهای رویکرد نظری و روششناختی آن را ترسیم میکند بر این پایه،پدیده دوم خرداد چگونه قابل تبیین است؟«کدام عامل و زمینه در ایجاد و استمرار آن و کدام عامل در روگردانی مردم از آن تأثیرگذار بود؟این پدیده با نوگرایی دینی و نوگرایی دینی چه ارتباط و تعاملی داشت و نقش نوگرایان دینی در برآمدن و افول جریان دوم خرداد و اصلاحطلبی تا چه میزان بود؟»(امیری،1386،11) نویسنده برای پاسخگویی به این پرسشها،میان نوگرایی دینی-که آنان را گروهی تجدیدنظرطلب مینامد-و پدیده اصلاحطلبی،یک رابطه فکری برقرار میکند و بر این ایده پای میفشارد که رویکرد تجدید نظرطلبانه اصلاحطلبان به ناکامی سیاسی آنها منجر شد.
در واقع،برای خوانندگان کتاب روشن نیست که نویسنده چگونه به این فرضیه ادعایی تحقیق رسیده است که«بعد از پیروزی دوم خرداد کسانی که برمبنای نوگرایی لیبرال-دینی به تغذیه فکری و هدایتگری آن برای تجدیدنظرطلبی پرداختند بیشترین سهم را در انحراف جریان دوم خرداد و افول آن داشتند.
بهطور نمونه،مراجعه به فهرست منابع و پاورقیهای کتاب این مطلب را تأیید میکند که نویسنده کتاب دایره نیروهای شاخص جریان نوگرایی دینی و اصلاحطلبی سیاسی را بسیار فراخ، گسترده و غیرقابل جمع فرض گرفته و گاهی میان نوگرایان دینی و اصلاحطلبان سیاسی و تجدیدنظرطلبان خلط کرده است."