خلاصه ماشینی:
"فیخته شکایت داشت که ایدئالیسم استعلایی کانت اگر به همین صورتی که کانت پرداخت کرده بود باقی بماند در شکگرایی سقوط خواهد کرد و تنها راه نجات آن از شکگرایی و ماتریالیسم در ایدئالیسم اخلاقی او نهفته است.
@ایدئالیسم مطلق هگل اگر فیخته و شلینگ سعی میکردند هدف هستی را در قالب یک محتوای انضمامی بیابند(همچون حالت اخلاقی یا دین مسیحیت و استنتاج آن از مفهوم خدا)،هگل مساله را از طریق یک بهرهبرداری نظاممند از مفهوم تکامل حل کرد؛تکاملی که به زعم او هم یک مولفه سازنده بود و هم یک اصل غایت شناختی.
در بنیاد استنتاج استعلایی کانت،فیخته و شلینگ فرایند گسترش ار در یک قالب ایدئالیستی محض به مثابه تقابل ناخودآگاه مطلق با خودش تفسیر کردند؛این بیشتر متضمن آگاهی و انتقال تدریجی این تقابل از طریق«جذب خود (Self-absorption) »بود؛از سوی دیگر میتوان آن را فرایندی مضاعف دانست که ضرورتا از همان طبیعت روح بیروی میکرد.
اما تنها در همین منظر متناهی است که ویژگیهای اخلاقی،زیباشناختی و دینی فلسفه هگل (به تصویر صفحه مراجعه شود) مضامین و دیدگاههای ایدئالیسم آلمانی نه تنها بعدها صورت نوینی از جریان فکری و فرهنگی روشنگری را رقم زد بلکه تاثیرات آن را میتوان در حوزه علوم،چه علوم اثباتی و چه علوم انسانی مشاهده کرد؛ تأثیرات گسترش ایدئالیسم در علوم کمتر از متافیزیک نبود خود را آشکار میسازد.
به عنوان مثال ایدئالیستها چگونه میدانند که طبیعت مستقل از آگاهی ما وجود دارد؟و چگونه میتوان مستدل ساخت که طبیعت ارگانیسمی است که ساختار غایی آن در مشابهت کامل با غایات انسانی خود ماست؟ بنابراین عجیب نیست که نئوکانتیها ایدئالیسم مطلق را به نظر ورزیهای متافیزیکی و بازگشت به جزمگرایی متهم میکنند."