چکیده:
در یکی از فقرات رساله منطقی - فلسفی ویتگنشتاین آمده است: «اخلاق و زیبایی شناسی یکی اند و عین هم»، بدون این که توضیحی در این باب داده شود. در این مقاله کوشیده شده است تا با تبیین مرزهای اندیشیدن و تفکیک میان امور گفتنی و امور نشان دادنی و وام گرفتن مفهوم سوژه متافیزیکی در فضای رساله منطقی - فلسفی، توضیح داده شود که اخلاق و زیبایی شناسی یا به تعبیر دقیق تر، تجربه اخلاقی و تجربه زیبایی شناختی در منظومه ویتگنشتاین متقدم، متضمن نگریستن به عالم از وجه ابدی اند. در انتها محدودیت های این نگاه ویتگنشتاینی مورد بحث قرار گرفته است.
In his early work، Wittgenstein does not refer to aesthetics very much. However، his few statements on aesthetics suggest a certain theory of aesthetics he believed in. A theory which thinks that art-object requires some attitude or way of looking for being seen as art; whereas as far as ordinary objects are concerned، it is not the case. He explains his attitude by introducing the idea of 'sub specie eterni’ and tries to place the concept within his philosophical framework. In this paper، we try to elaborate the concept ‘sub specie eterni’ and its relationship with ethics and aesthetics in the Tractatus and evaluate its logical implications in Wittgenstein’s early work.
خلاصه ماشینی:
"در این مقاله کوشیده شده است تا با تبیین مرزهایاندیشیدن و تفکیک میان امور گفتنی و امور نشان دادنی و وام گرفتن مفهومسوژه متافیزیکی در فضای رساله منطقی-فلسفی،توضیح داده شود کهاخلاق و زیباییشناسی یا به تعبیر دقیقتر،تجربهی اخلاقی و تجربهیزیباییشناختی در منظومهی ویتگنشتاین متقدم،متضمن نگریستن به عالماز وجه ابدیاند.
مقدمه در این مقاله،ابتدا تصویری کلی از اصلیترین مسایل طرح شده در رسالهی منطقی-فلسفی ویتگنشتاین(از این پس آن را به اختصار رساله خواهیم خواند)بهدستمیدهیم و در ادامه،راه خویش را برای پرداختن به تلاش وی در اندیشیدن به آنچهنمیتواند اندیشیده شود هموار ساخته،پس از آن،به بحث دربارهی امر هنری ومؤلفههای آن در فضای اندیشههای ویتگنشتاین متقدم خواهیم پرداخت.
اما،حال که اخلاق،زیباییشناسی و بهطور کلی«ارزش»بیرون از جهان ایستاده است،چگونه میتوان از آن سخن گفت و باتوجه بهچارچوب کلی رساله،تلاش در بیان چنین گزارههایی به کجا میانجامد؟پرسش دیگراینکه اساسا تکلیف خود گزارههای رساله چه میشود؟آیا تمام این تأملات در خطرسقوط به قلمرو بیمعنایی نیستند؟ویتگنشتاین تلاش میکند راهی برای فایق آمدن براین مشکل بیابد: فلسفه باید برای آنچه میتواند اندیشیده شود،مرزی تعیین کند و نیز،برای آنچهنمیتواند اندیشیده شود.
اگر دعاوی اخلاقی صدق و کذببردار نیست وروایی اخلاقی گزارهای نظیر«وفای بهعهد کردن وظیفه است»صرفا برآمده از نگرشفرد به جهان پیرامون است،چرا گزارهای نظیر«آسیب رساندن به دیگران وظیفه است»به لحاظ اخلاقی روا نباشد؟اگر کسی از روایی اخلاقی گزارهی فوق سخن بگوید و آن رابرآمده از نگرش اخلاقی خود به عالم بینگارد،چگونه میتوان موضع او را نقد کرد و با اودر این زمینه وارد گفتوگوی فلسفی شد؟به نظر نمیرسد بتوان در فضای آموزههایویتگنشتاین متقدم برای این پرسش پاسخی یافت."