خلاصه ماشینی:
"عامل دیگری که باعث نزدیکی بیشتر تاریخ به علوم رسمی شد این باور بود که رویدادهای تاریخی در اثر عوامل پیچیدهای به وجود میآیند و در نتیجه نمیتوان از یک قانون برای توضیح آنها استفاده کرد.
تلاش فیلسوفان تحلیلگر در این دوره بر این بود تا توضیحات تاریخی را در رده توضیحاتی که از الگوی استنتاجی-قانونی پیروی میکنند،قرار دهند و به اصل وحدت روش علمی برسند،ولی در دوره دوم توجه بیشتر تحلیلگران به جنبه روایی تاریخ جلب شد.
این توجه بیشتر به علت از هم پاشیدن الگوی توضیحی استنتاجی-قانونی به دلیل گسترس بیش از حد آن برای توضیحات تاریخی و توجه دوباره و زبانشناسان به روایت بود.
الگوی توضیحی«شبه -علی»ون رایت چندین نوع دلایل منطقی را برای پاسخ به اینکه چرا حادثهای رخ میدهد،در کنار هم قرار داد و چندین ویژگی به خصوص را برای توضیح در تاریخ به کار گرفت که با این فرض که انسانها میدانند که میتوانند در رویدادهای دنیا دخالت کنند و آنها را تغییر دهند، شامل استفاده از اعمال انسانی در توضیحات بود.
نتیجه الگوی توضیحی ون رایت این بود که تاریخنگاران را ترغیب کرد برنامهریزیهای انسانها و اعمال آنها را نیز همراه با توضیحات علی رویدادها در نظر بگیرند.
این مکتب معتقد است که روایت بر مسائلی تأکید دارد که برای تحقیق تاریخی درست نامناسبند،یعنی با مسائل و حوادث زندگی افراد،در حالی که تاریخ باید در مورد مسائل کلی اجتماعی و اقتصادی باشد.
نظر او این است که در بیشتر موارد مربوط به توضیح دلیل اعمال افراد،یافتن و یا بازسازی دلایل(درای)و قرار دادن آنها در ساختار کلی روایت(گالی و مینک)مناسبتر از روش توضیحی استنتاجی-قانونی است."