خلاصه ماشینی:
"از بوروکراسی نمیتوان رها شد و تلاش برای خلاص شدن از دست بازارها همواره قرین شکست بوده است و نه بوروکراسی و نه بازارها نمیتوانند بدون سنت که آنها را حمایت و راهبری میکند-وجود داشته باشند.
C -عمل مثبت و توزیع اقتصاد-برای چپگراها و برنامههایشان مهمتر است و چه کسی میتواند آنها را بدون بوروکراسی دست و پاگیر تصور نماید؟ این سه گرایش در مورد محل عرضه عقاید،باهم بسیار تفاوت دارند.
اگر فداکاری اصیلی مورد نیاز است-مانند زمان جنگ-آیا میتوان آن را در چارچوب منظمی از علایق شخصی جستوجو کرد و آیا عدالت به اندازه کافی انگیزه لازم خواهد بود؟آیا آن نیاز میتواند برای تحریک حتی وفاداری عمومی و زندگی باثبات خانوادگی در یک جامعه قابل تحمل،کافی قلمداد شود؟ به نظر میرسد که پاسخ منفی است.
اما هریک از ما چه دلیل شخصی داریم که سنت را یک مرجع مقتدر تلقی کنیم؟آیا این به دلیل آن نیست که ما باید این کار را به عنوان اعضای یک جامعه انجام دهیم،چرا که نظام دیگر اجتماعی،محال خواهد بود؟در مورد سنتهای بد چطور؟ مطمئنا پایبندی نباید کورکورانه باشد!پاسخ در طبیعت زندگی بشر یافت میشود.
چگونه میتواند غیر از این باشد در حالی که چنین فعالیتهایی آنقدر پیچیده و ظریف هستند که هیچ کس نمیتواند تمام اصولشان را بیان کند و بنابراین آنقدر گسترده و شامل هستند که یک منظر بیرونی در باب آنها محال است؟ابداعات به اصطلاح مردان بزرگ،تنها انجام آن چیزی بوده است که از قبل مهیا شده بود.
برای دسترسی به درجه قابل قبولی از عینیت و اعتماد،باید معیارهای نهایی ما تجارب و تعهدات سایرین را نیز در نظر بگیرد و با شیوه دائمی زندگی که قابلیت آموزش درسهای بسیار و بازتاب آنها در عمل را داشته باشد،ترکیب شود."