چکیده:
ویلیام باروز نویسندهی بحت انگیزی بود که در آثارش توجه خاصی به مفهوم چندرسانهای نشان داده است.آنچه باعث شده تا باروز بیش از پیش تبدیل به مرجعی برای هنر قرن بیستم شود ارتباطاتی است که وی بین نگارش و سایر رسانهها برقرار ساخته و بر آن اصرار ورزیده است.در این مقاله اظهارت گاه متناقض او در مورد رابطهی میان نگارش و سایر رسانهها تلفیق شده است.باروز هشدار میدهد که نباید عناصر ناهمگن رسانهای را به نحوی سادهانگارانه ترکیب کرد؛و در عوض ما را ترغیب میکند تا در چارچوب متون میان رسانهای به تغییراتی که در دستمایهی آثار انجام میشود توجه داشته باشیم.
خلاصه ماشینی:
"آثار باروز طی چند سال اخیر توجه فراوانی به خود جلب کردهاند،زیرا به نظر میرسد به پرسشی پاسخ میدهند که روزبهروز در کار هنری با اشکال مختلفش نقش محوری مییابد:ماهیت اثری که چند رسانهی معمولا متمایز را باهم تلفیق میسازد چگونه است؟این روزها چندرسانهای عمدتا نقل محافل اقتصادی است،چه به عنوان محور جذابیت ابزارهای الکترونیکی نوینی که وارد خانهها شدهاند یا روشی کلی در بازاریابی همکوشانهای2که کتابها را تبدیل به فیلم،فیلمها را تبدیل به بازیهای رایانهای و بازیهای رایانهای را تبدیل به کتاب میکند.
بههرحال باروز مجذوب معانی ضمنی حاصل از دستمایههای چنین توهمی شده بود:استودیو واقعیت کجاست چگونه چیزهایی را که پدید آورده دریافت میکنیم و از کجا میتوانیم به آن یورش ببریم؟این علاقه نسبت به معانی ضمنی چیزی که در ابتدا استعاره به نظر میآید همان است که نظر وی را به استعارهای ثانوی جلب کرده و زبان و کنترل را به هم میپیوندد:واژه به منزلهی ویروس در نظر گرفته میشود.
این تصور واژه در حکم ویروس به طرقی صرفا این ایده را تکرار میکند که واقعیت با نظامی پنهان کنترل میشود اما درست مانند توصیف فیلم«خام»که باروز در بلیطی که منفجر شد معرفی میکند،ویروس برای کنترل این واقعیت برمبنای فیزیکی و مادی تأکید میورزد.
به نظر میآید که تصریف باروز از غبار واژه که در اثر شکستن زبان ایجاد میشود همان نوع انتزاعی از جسمانیت را تداعی میکند که از جنبهی نظری ضرورت دارد اما Zبه نحو غریبی بیپایه و بنیاد است."