خلاصه ماشینی:
"داعیه فرهنگیطلبی و حتی خود مقوله فرهنگ هم به علت کثیر الوجوه بودنش گاهی با ابهامات و گمانههایی همراه است؛در خود فرهنگ،ما زیرمجموعههای موضوعی معینی مثل علوم اجتماعی و تربیتی داریم و حتی اگر موضوع را استقرائی بنگریم به بنیادهای عقیدتی و سیاسی هم میرسیم که گاهی هر گروه اجتماعی خاصی برای آنها تعاریف و شاخصههای معینی قائل است که الزاما با رویکرد دیگران همسان نیست؛یعنی میشود حتی از این عنوان«سیاستگذاریهای فرهنگی»در حوزه هنر و از جمله تئاتر نیز به نفع اغراض و عقاید خاص یک گروه سوء استفاده کرد و در قالب گفتمانهای فرهنگی به جنگ و مخاصمه با تئاتر دامن زد و همانطور که اشاره شد حد اقل برای چند سال آن را به پیراهه،کژراهه و کورهراه کشاند.
در چنین شرایطی سیاستگذاران حتی از این هم فراتر میروند و برای هنرمند تعریف خاصی قائل مشوند و با هنری که موجودیت آنها را زیر سوال ببرد،به عناد بر میخیزند،چرا؟چون از میان همه زیرمجموعههای فرهنگ،قویترین وجوه روشنگرانه، آگاهی دهنده و احیاءکننده ارزشهای انسانی و اجتماعی از آن هنر و ادبیات است.
در مواردی تمایز و گوناگونی فرهنگهای دو جامعه مانع تعامل فرهنگی آنها میشود،اما با آنکه ادبیات و هنر از جمله تئاتر کشورهای مختلف باهم همسان و یکسان نیستند، چون تئاتر حتی هنگام ارائه اشکال متناقض و متفاوت از خود باز دارای جنبههای عاطفی عمیق و تاثیر گذار است،دادههای فرهنگیاش به هر شکلی که باشد همواره برای مخاطبشان وجیه و پذیرفتنی است."