چکیده:
نویسنده معاصر ما،که مانند نویسندگان دیگر جهان،تحت تأثیر تحولات ادبی قرن بیستم اروپا قرار گرفتهاند،به خوبی در جریان گرایشها و تحولات این شکل ادبی هستند.بنابراین،به رغم این واقعیت که میتوان رگههایی از مدرنیسم و پسامدرنیسم را در بسیاری از نویسندگان پیش کسوت نیز رصد کرد،به نظر میرسد نویسندگان ما پس از دههء 06 از دغدغههای سیاسی قبل از انقلاب آزاد شده و به جای تأکید بر چه گفتن،به چگونه گفتن روی آوردهاند.گرایش به سوی جنبههای زیبا شناختی داستاننویسی،به طور چشمگیری در داستانهای کوتاه این دو دهه،یعنی دهههای 06 و 07 به بعد،بازتاب مییابد؛به طوری که این احساس وجود دارد که نویسندگان ما چنان در ابداع شیوههای نو با یکدیگر به رقابت پرداختهاند که نه تنها سبب بلوغ و پختگی بیشتر آنان،که باعث حرکتی محسوس به سوی دگرگون کردن صنایع داستاننویسی شده است؛به طوری که گاهی این بدعت، درک آثار آنان را چالش برانگیز کرده است.
نویسندگان معاصر ما جهت آشناییزدایی از صنایع و شگردهای تثبیت شده و سنتی نویسندگی،سعی دارند از شیوههای سنتی گذشته فاصله بگیرند و به تجاربی نو در زمینهء طرح و پیرنگ،دیدگاه،ساختار و زبان داستان دست یابند.
خلاصه ماشینی:
مقاله مدرنیسم و پسامدرنیسم در آثار داستان کوتاهنویسان معاصر ایران (به تصویر صفحه مراجعه شود) هلن اولیایینیا* چکیده نویسنده معاصر ما،که مانند نویسندگان دیگر جهان،تحت تأثیر تحوّلات ادبی قرن بیستم اروپا قرار گرفتهاند،به خوبی در جریان گرایشها و تحوّلات این شکل ادبی هستند.
گرایش به سوی جنبههای زیبا شناختی داستاننویسی،به طور چشمگیری در داستانهای کوتاه این دو دهه،یعنی دهههای 06 و 07 به بعد،بازتاب مییابد؛به طوری که این احساس وجود دارد که نویسندگان ما چنان در ابداع شیوههای نو با یکدیگر به رقابت پرداختهاند که نه تنها سبب بلوغ و پختگی بیشتر آنان،که باعث حرکتی محسوس به سوی دگرگون کردن صنایع داستاننویسی شده است؛به طوری که گاهی این بدعت، درک آثار آنان را چالش برانگیز کرده است.
به عبارت دیگر، بر خلاف داستانهای مدرنیست که نویسنده تلاش میکند خود را در پشت داستان پنهان کند و حضور محسوسی نداشته باشد،نویسندهء پست مدرنیست خود را به صورت یکی از شخصیتها مطرح میکند و مرز بین تخیّل و واقعیت را مخدوش میکند و بدین شکل،خواننده سرگردان میماند که این شخصیتها همان انسانهای واقعی دنیای ما هستند یا خیر.
تغییر نوع رفتار با زبان به خاطر بیاوریم که چگونه جمالزاده،پیش کسوت داستاننویسی در ادبیات معاصر ایران،در متن دیباچهء یک بود یکی نبود با چنان شور و احساسی به لزوم آشنایی و روی آوردن به شکلهای نو ادبی چون رمان-و داستان کوتاه-که در غرب شکوفا شده بود،اشاره میکند؛زیرا بر این باور است که نویسندگان ما بدین سان میتوانند گنجینهء غنی زبان فارسی را حفظ نمایند،همان گونه که غریبان چنین کردند(بالایی-کوییپرس،8731:-161 861).