خلاصه ماشینی:
"بودریار تا چه حد در طرح و تدوین این نظریهء جدید پسامدرنیته موفق بوده است؟ 1-کاوش در مدرنیته (مدرنیته)حالت به خصوصی از تمدن است که خود را در تقابل با سنت قرار میدهد،یعنی به عبارتی در تقابل با همهء فرهنگهای پیشین یا به عبارتی فرهنگهای سنتی:مدرنیته در مواجهه با تنواع جغرافیایی و نمادین سنت،خود را در سراسر دنیا به صورت ساختاری واحد و همگن نشان میدهد که تشعشع تابانش منشا در غرب دارد.
2-1-تثلیث مقدس:شبیه سازی،تخریب به درون و فرا واقعیت اطلاعات معنا و(زندگی)اجتماعی را محو میکند و حالتی گرفته و ابهام آمیز به وجود میآورد که به هیچوجه به و فور نوآوری نمیانجامد بلکه سر انجامش،درست برعکس،آنتروپی(خنثی شدگی و یکسان شدگی)کامل است21 بودریا ادعا میکند که اکنون ما در عصر تازهای از شبیهسازی هستیم،عصری که رایانهای شدن،پردازش اطلاعات،رسانهها و سیستمهای کنترل سیبرنتیکی و سازمان دهی اجتماع براساس رمزگان و الگوهای شبیهسازی جایگزین تولید به مثابه اصل سازمان دهندهء جامعه شده است.
این کتاب در سیر تحول اندیشههای بودریار متن مهمی است زیرا در این کتاب او وابستگیهای قبلی خود به سیاست قانون شکنی نمادین و انقلاب فرهنگی را کنار گذاشت و به سوی موضع نظری نهیلیستی تر،شکاکانهتر و غیر سیاسیتری پیش رفت و اعتبار مفاهیم نبیادی در نظریهء نقد اجتماعی را بهگونهای ریشهای مورد تردید قرار داد.
طی دههء 0791،وقتی بودریار برای نخستین بار این راهبردهای مهلک را مطرح کرد،به نظر میرسید اعتقاد داشته باشد که پیگیری منطق نظام(سیستم)تا حدود نهایی آن باعث میشود که نظام به چیز دیگری بدل شود و به این ترتیب همان تحول بنیادی را به وجود آورد که جویندگان جامعهء جدید در سر میپروراندند."