چکیده:
« اختلاف در جانشینی»مهم ترین عامل شکاف در میان شیعیان بوده است و شکل گیری فرقه اسماعیلیه از این عامل مهم ناشی می شود. این فرقه نقشی مهم در حیات سیاسی _ اجتماعی مسلمانان داشته و از زاویه تحلیل سیاسی کمتر مورد توجه قرار گرفته است. ایده مقاله این است که مفهوم مرکزی یا دال برتر گفتمان سیاسی اسماعیلیان مفهوم «امام» است به گونه ا ی که همه مفاهیم دیگر و دال های حاشیه ای در ارتباطی «التفاتی» با آن قرار دارند و به اعتبار آن اهمیت می یابند. امام اسماعیلی به اعتبار هر عصری و مصلحت گفتمان سیاسی حاکم گاه غایب بوده و گاه حاضر، آنچه که مهم است و تغییرناپذیر، حرمت فرامین امام است که به جهان اسماعیلیان معنا می بخشد. نگارنده کوشیده است با نگاهی پدیدارشناسانه، تصویری از کلیت فکر سیاسی اسماعیلی را ترسیم کند و ارتباط آن را با مفهوم امام که عنصر بنیادین آن است، بررسی نماید.
Disagreement over succession" has been the deciding factor in divergence among Shiites، and led to the formation of Ismaili sect. Although this sect has played an influential role in the muslim socio-political life، little work has been done to analyze it from a political perspective.
This article suggests that the concept of "Imam" is the nodal point of the Ismaili political discourse، and all the other concepts and subsidiary signifiers bear an "intentional" relation to it and gain importance due to it. Depending on the time necessities and the expediency of the dominant political discourse، the Ismaili Imam was either absent or present. On no conditions، however، should his decrees which give meaning to Ismaili cosmos be disregarded.
Adopting a phenomenological approach، this article aims to give a general view of the Ismaili political thought and explore its relationship with the constituent concept of Imam.
خلاصه ماشینی:
این فقر منابع تاریخی با تعمد نزاریان در ننوشتن تاریخ خود همراه شده به گونهای که نه تنها در عصر الموت از نویسندهی اسماعیلی چیزی در دست نیست بلکه این سنت تا قرن دوازده و سیزده هجری نیز ادامه یافته است.
نکتهای مهم که در ابتدای امر باید یادآور شویم آن است که جنبش اسماعیلیان ایران که به نزاریان موسوم شدهاند و با ندای«دعوت هادیه»یا«دعوت جدید»خود را از فاطمیان مصر یا مستعلویان متمایز کردند؛با وجود تاریخ متفاوت و سرنوشتی متمایز اما در مبانی فکری و اندیشگی جز در مواردی محدود به ساختار کلی اندیشه اسماعیلی/فاطمی وفادار ماندند و تا امروز نیز که در سایهی چهل و نهمین امام خود میزیند امام خود را از نسل نزار بن مستنصر خلیفه فاطمی میدانند؛و حتی«ندای قیامت»نیز که حسن علی ذکره السلام(وفات 1166/561) چهارمین امام الموت منادی آن بود در چارچوب کیهانشناسی این فرقه قابل تاویل است و نمیتوان آنها را کاملا متمایز از مجموعه اسماعیلیان بویژه فاطمیان دانست.
تاریخ این فرقهی شیعی چه در ایران و چه در مصر غالبا بوسیله دشمنان آنها نوشته شده و باید در باب درستی مطالب ذکر شده با نوعی«هرمنوتیک شک»نگریست؛اما این حکم در باب مبانی فکری-فلسفی این جنبش صادق نیست و کتب متعدد از ساختار فکری و الهیاتی آنها در دست است که بوسیله داعیان و دانشمندان برجسته عصر فاطمیان تلیف شده و در عصر خود پشتیبانی مهم برای قدرت سیاسی محسوب میشدند.