خلاصه ماشینی:
البته این خصوصیتها را در بسیاری آثار معاصر دیگر هم میشود دید،گرچه معمولا نه یکجا و اغلب در درجات مختلف؛امّا داستانهای من ژانت نیستم وجه چشمگیر دیگری هم دارند،و آن فضاپردازی خلاّق،یا بهتر بگوییم،بدهبستان راوی با فضای پیرامون،نه فقط به عنوان سوژهای کشّاف ابژهها،که در مقام نگرندهای حاضر با تمام حواسّ پذیرندهاش در فضایی است که با او تعاملی پویا،زنده و گفتوگویی دارد،همانی که فیلسوف فرانسوی گاستن باشلار2از آن به«فضای انسانی»و«صمیمیت فضا»3 و مارکز به«شاعرانگی فضا»4یاد کردهاند.
&%18116DAKG181G% این نوشتار به هیچ عنوان رویکردی فلسفی یا پدیدارشناختی به داستانهای مجموعۀ من ژانت نیستم ندارد،بلکه تنها بازخوانی فضاپردازیها و واکاوی«صمیمیت حیطهها»است،با تأسّی به روشی که گاستن باشلار در کتاب بوطیقای فضا آن را«مکانکاوی»مینامد.
شاعرانگی بیرون و درون خانه داستانهای مجموعۀ من ژانت نیستم از جهات بسیاری به زنجیرههای روایتی پیوسته میمانند،اوّل از آن جهت که راوی همۀ آنها یکی است و شخصیتها و موقعیتها تکرار میشوند؛امّا این پیوستگی عامل وحدتبخش دیگری هم دارد،و آن چیزی است که فضای بیرون و درون(خود راوی و دیگران،و خلوت و راوی و جلوت محیط)را تعریف و تحدید میکند:خانه.
امّا گفتوگوی حیطههای درون و بیرون آنجا پررنگتر میشود که راوی جویندۀ گشادهرویی است که میخواهد نه فقط کنج خانه را، که فضاها(فضاهای نااشنا و غریب)را مال خود کند؛او ماجراجویی است که نسبت به هرجای خوابی،حتّی نیمکت انتظاری در فرودگاه، حسّ مالکیت و صمیمیت دارد،و میخواهد خلوت خانهاش را با تمام شهر قسمت کند؛امّا حالا این تعریف خانه است که مانعش میشود: «شب را توی سالن انتظار فرودگاه مهرآباد خوابیدم.