خلاصه ماشینی:
چند سؤالی که هر زمان به شعر مذهبی میرسم-هرگز نمیگویمشعر آیینی-برای من مطرح میشود،این است که شعر دینی در روزگارما چه نسبتی میخواهد بین فرم و محتوا برقرار کند؟شعر مذهبی درروزگار ما قصد دارد چه نسبتی با مکاتب ادبی جدید و آوانگارد روزگارخود برقرار کند؟و در زیرمجموعۀ این سؤال،شعر مذهبی قصد دارد چهرابطهای با مدرنیسم و پسامدرنیسم در این دوره داشته باشد؟و شاعرمذهبی کدام گروه از مخاطبین را برای سرایش خود هدف قرار دادهاست؟همینطور شعر مذهبی با چه رویکردی به سمت مخاطب نیلمیکند؟و با توجّه به جواب سؤالهای قبل،چه جایگاهی در شعر روزگارما میتواند داشته باشد؟ در این رابطه میخواهم به مبحثی تحت عنوان وظیفۀ شاعر مذهبیاشاره کنم،تا هم بتوانیم به گوشه و کنایه به این پرسشها پاسخ دهیم،و هم به صحبت آقای نادمی نزدیک شویم.
آیا این دو باهم تداخل پیدا میکنند،یا به موازات هم درحرکتند؟اگر درهم تداخل داشته باشند،به واقع میتوان گفت که قابلتصوّر است که شعر دینی از این هیچ ابایی نداشته باشد که به جریانهایروز شعر نزدیک شود،و به این ترتیب به عنوان یکی از شاخههای جدّیقابل طرح شعر در روزگار خود مطرح شود،و مخاطب آن نه تنها مجامعمتدیّن،که حتّی مجامع غیرمتدیّن باشند،که صرفا شعریت یا ادبیت آنمتن را مطمح نظر قرار دهند.
در مورد نکتهای که آقای شکارسری مطرح کردند،و فاصلهای بین شعرمذهبی و شعر غیرمذهبی یک شاعر قائل شدند،باید پذیرفت که این فاصلهوجود دارد؛امّا به نظر من نباید این فاصله وجود داشته باشد،زیرا شخصیکه در این روزگار زندگی میکند،همانطور که با دین خود،با سایر اموراتزندگی خود نیز نسبت دارد.