خلاصه ماشینی:
"شماری از نظریهپردازان نیز میگویند،اکنون در عصری جهانی بهسر میبریم که جهانی شدن مفهوم شاخص آن است Albrow 1996) Axford ؛1995،در حالی که عدهای در مقابل دعوی تازگی و مرکزیت مفهوم جهانی شدن را اغراقآمیز میدانند 1996) Hirst Thompson اما فراگیری اصطلاح«جهانی شدن»حکایت از آن دارد که جهانی شدن بخشی از فرایند بازسازی و بازاندیشی در سیاست و نظریهء اجتماعی معاصر است،چیزی که در برخی منازعات و مشاجرات میتوان گفت جهان طی چند دههء گذشته مهمترین دورهء نوآوری تکنولوژیک و بازسازی خود را از آغازین دهههای قرن بیستم پشت سر گذارده است.
گسترش بازار جهانی سرمایهداری در حوزههایی که پیش از این به روی آن بسته بوده است(یعنی حوزهء کمونیستی و کشورهای در حال توسعهای که خط سیری مستقل را در توسعه دنبال میکردند)افول دولت ملی و قدرت آن برای کنترل و سازماندهی جریانهای کالا،افراد،اطلاعات و اشکال متنوع فرهنگی را به همراه دارد.
جای تعجب است که مارکسیسم و لیبرالیسم کلاسیک و نظریهء نوسازی جایگاه فرهنگ و اشکال محلی همکاری اجتماعی را ناچیز میانگاشتند در حالی که گمان میکردند پیشرفت اجتنابناپذیر سیاست،فنآوری و اقتصاد مدرن به سادگی همهء فرهنگها و جوامع را همگون نظریهء انتقادی جهانی شدن نه تنها واقعیت جهانی شدن،قدرت و پیامدهایش را شناسایی میکند بلکه به دنبال نیروهای مقاومتی است که میکوشند ابعاد مخرب نیروهای جهانی را خنثی کنند.
از این منظر مسائلی همچون مسئلهء محیط زیست جهانی،توسعهء ابر شاهراه اطلاعاتی،نیاز به انجمنهای جدید جهانی برای پرداختن به مشکلات ظاهرا بغرنجی چون جنگ و صلح،فقر و نابرابری و نیز حل و فصل آنها و فائق آمدن بر شکافهای موجود بین دارا و ندار،جملگی میتواند مفاهیم جدیدی از شهروندی جهانی و چالشهای تازهای را فراروی روشنفکران و فعالان سیاسی دنیا قرار دهد."