خلاصه ماشینی:
"از اینرو باور دارم که پسانوگرایی-بیتوجه به اصل پیوستگی منطقی اجزاء-بر انکار هرگونه گرایش به موضوع نظاممند یا عمومی در تاریخ و درهمآمیختگی تخیلات با اندیشهها تأکید میورزد و سمت و سوی این گرایش نیز بر جدایی، ناپایداری و اختلاف یا اصطلاح«دیگری»یا«آنها» تأکید دارد(این اصطلاح را بیشتر برای بیان این منظور به کار بردهام که من هیچ حقی ندارم که «برای»دیگران یا حتی«دربارهء»دیگران سخن بگویم؛از اینرو،تنها دربارهء شخصیتها بریاهء برداشت ذهنی خود سخن میگویم).
اما درنمییابیم این نبود تجانس یا ناهمگونی که پسانوگرایان برآن انگشت میگذارند،چگونه با طرز تفکر در جهان قابل شناخت ما-برای نمونه،از راه ارزش نهادن بر روند روبهرشد انباشت سرمایه که خود باعث ایجاد و گسترش تفاوتها،نابرابرایها و نبود تجانس اجتماعی میشود-نمیتواند تناقض داشته باشد.
برای نمونه،پس از 1973،در میان طبقهء کارگر،شاهد افزایش نرخ بیکاری،ناپایداری و نبود امنیت شغلی،کند شدن رشد اقتصادی،کاهش درآمدهای واقعی،جایگزینی فعالیتهای غیر تولیدی به جای فعالیتهای مولد،راهبردهای نکته پراهمیتی که از قوانین سادهء نظریهء هاروی برمیآید،این است که سرمایهداری جهانی به گونه چشمگیر زندگی و تجربههای بشر را گستردگی و تکثر بخشیده است.
از دید من جا دارد به بحث دربارهء چنین نظام سرمایهداری با توجه به تأثیرپذیری آن از این تحولات یا آثاری که بر این تحولات داشته و شرایط را برای رشد و گسترش پسانوگرایی از نظریه تا عمل پدید آورده است،پرداخته شود.
نکتهء جالب توجه این است که هنگامیکه به مراحل و ابعاد دیگر فشردگی زمان-فضا(برای نمونه،دوران پس از 1848 در اروپا و بویژه مرحلهء پیش از جنگ جهانی اول و سالهایی که این جنگ جریان داشته)نظر میاندازیم،با مراحل و فرایند مشابهی از دگرگونیهای سریع در زمینهء هنر و فعالیتهای فرهنگی روبهرو میشویم."