خلاصه ماشینی:
"او نوشتههایی دارد با عنوان«نامهای به هگل(1795)،قطعهی بیعنوانی که معمولا«قضاوت و بودن»نامیده میشود(1796)،و مقالهی بیعنوانی که غالبا«دربارهی شیوهی کار روح شاعرانه»خوانده شده است )87:9991,notsnarC( هولدرلین در نوشتهی اخیر،کاربرد فیخته از«من»به عنوان عالیترین اصل فلسفه را در معرض تردید قرار میدهد،که هدف این نوشتار نیست.
با استناد به یکی از تازهترین قطعات در نوشتهی نوالیس درمییابیم که چگونه تصویر رمانتیک حاکم بر زمان،که جنبههایی از آن را گاه به وضوح در آثار نوالیس میتوان یافت،برای معرفی پیچیدگی اندیشهی او کافی نیست:«من بر این عقیدهام که انسان از راه فهم خشک و فنی و حس آرام اخلاقی بیشتر به مکاشفههای حقیقی دست مییابد تا از راه خیالپروری،که ظاهرا ما را درست به درون قلمرو ارواح-این نقطهی مقابل بهشت حقیقی-سوق میدهد» )2791,notnirB( واضح و آشکار است که نوالیس برخی از عقاید اساسی فیخته را رد میکند.
هنگامی که فریدریش شلگل گفت که از جهان هنر بزرگتر جهانی نیست و این هنرمند است که«ایده»را در صورت محدود نشان میدهد،و هنگامی که نوالیس بر زبان آورد که شاعر همانا«جادوگر» حقیقی و مظهر مجسم قدرت آفرینندگی نفس بشری است، زبان گفتارشان با اندیشهی شلینگ همآوازتر بود تا با نگرش شدیدا اخلاقی فیخته.
در مورد هگل نیز بیگمان درست است که ما حتی در دیالکتیک او نیز برخی ویژگیهای رمانتیک را مییابیم،اما این نکته نفی این واقعیت نیست که وی کار فلسفه را از هنر جدا میدانست، بلکه فلسفه در نظر وی اندیشهی منطقی نظاممندی است که دربارهی موضوع خویش به شیوهی مفهومی میاندیشد و نگرش به آن را ساده میکند."