چکیده:
اقتصاد نهادگرا بعد از چند دهه ی پرفروغ، در اواخر دهه ی 1930 میلادی شروع به افول کرد و تا حد زیادی کم فروغ شد. در تاریخ عقاید اقتصادی، برای این رخداد دلایل گوناگونی مطرح شده است. برخی معتقدند که طلوع کینز موجب این غروب زود هنگام نهادگرایی شده است. اما، آیا واقعا اندیشه های کینز موجب این افول بوده است؟ به نظر می رسد، برای آن که یک اندیشه، عرصه های فکری را از اندیشه های دیگر برباید، باید تفاوت های بنیادین فلسفی و نظری و عملی با آن ها داشته باشد، حال آیا می توان رد چنین تفاوت هایی را بین اندیشه های کینز و نهادگرایان یافت؟ این ها پرسش هایی هستند که تلاش می شود در این مقاله به آن ها پرداخته شود. برای این منظور، نشان خواهیم داد که بین اقتصاد کینز و اقتصاد نهادگرا در سه سطح فلسفی، نظری و عملی شباهت های غیرقابل انکاری وجود دارد.
After some affluent decades، in the late 1930s، institutional economics began to wane and lost its shining. In the history of economic thought، there are some reasons for this waning. Among these reasons، some economists had declared that the rise of Keynes provoked the premature sunset of institutionalism. Now، this question arises: "Did Keynes's ideas engender the decline of institutionalism or that of Keynesian economics?" It seems that، an intellectual paradigm dispels another paradigm when there are some basic practical، theoretical، and philosophical differences between the two. Are there any traceable signs indicating such differences between institutional doctrines and those of Keynes? These are the main questions examined in this paper. It will be demonstrated that there are some undeniable similarities between Keynes's economics and institutional economics، namely in philosophical، theoretical and practical arenas.
خلاصه ماشینی:
اما، آيا واقعاً انديشههاي كينز موجب این افول بوده است؟ به نظر ميرسد، براي آنكه يك انديشه، عرصههاي فكري را از انديشههاي ديگر بربايد، بايد تفاوتهاي بنيادين فلسفي و نظري و عملي با آنها داشته باشد، حال آيا ميتوان رد چنين تفاوتهايي را بين انديشههاي كينز و نهادگرايان يافت؟ اينها پرسشهايي هستند كه تلاش میشود در اين مقاله به آنها پرداخته شود.
هر چند ممكن است كينز با دقت نظر نهادگرايان به مسئلهی رابطهی ساختار و فرد نپرداخته باشد، اما او در كتاب نظريهی عمومي خود نكتهاي در خصوص سرمايهگذاري مطرح کرده است كه نشان از جدايي او از بينشهاي فردگرايانه دارد، بهطوریكه ميگويد: "غيرمحتمل به نظر ميرسد که تأثير سياست بانکي بر روي نرخ بهره بتواند بهگونهاي باشد که به تنهايي نرخ بهينهی سرمايهگذاري را تعيين کند، بنابراين من تصور ميکنم که اجتماعيسازي به نسبت گستردهی سرمايهگذاري تنها وسيلهاي است که نزديکي به اشتغال کامل را تضمين ميکند؛ گرچه اين اقدام به طور ضروری بهمعناي نفي همهی اشکال مصالحه و تمهيداتي که از طريق آنها مقامات بخش عمومي با بخش خصوصي همکاري ميکنند، نخواهد بود" (کينز، 1973، ص 378).
4- شباهتهاي نظري الف) عرضه و تقاضاي كل پيش از اين گفتيم كه كينز يكي از دلايل انحراف خود از اقتصاد ارتدوكس را ادعاي آنها بر عدم ضرورت تحليل عرضه و تقاضاي كلان اقتصادي ميدانست، در حالي كه خود او معتقد به نظريهاي در خصوص عرضه و تقاضاي كل بود.
Journal of Economic Issues, Vol. 9 (3), September, pp.
Journal of Economic Issues, vol.
Journal of Economic Issues, vol.