چکیده:
«علم جدید» ویکو بهعنوان اولین صورت تمامعیار شناخت تجددی که درضمن وظیفه علم، تجدد و تحولات آن را نیز بر عهده دارد، مقدم بر «علم جامعهشناسی» و برخلاف آن دارای بنیانهای دینی قدرتمندی است. برجسته ترین نمود دینی این علم در بحث «مشیت الهی» است. این مقاله به بررسی جهتگیریهای تفسیری اصلی اختصاص دارد که پیرامون بحث «مشیت الهی» ویکو می باشد و نشان می دهد که تاکنون سه سنت تفسیری قابل شناسایی است: نخست، تفاسیر مبتنی بر ناهمگونی غایات که ضمن پذیرش بنیاد الهیاتی «مشیت الهی» در فکر ویکو مسئله اصلیشان این است که چه نسبتی بین عملکرد مشیت الهی و عملکرد انسانی وجود دارد؛ دوم، تفاسیر انسان گرایانه که منشا الهی بحث ویکو را رد می کند و بدینترتیب، در نگرشی ایدئالیستی مسئله اصلی شان شناسایی بنیانهای انسانگرایانه خلق مفهوم مشیت از سوی ویکو است؛ و سوم، تفاسیر مادیگرایانه که ضمن رد وجه استعلایی و نیز ایدئالیستی مشیت، ریشههای آن را در روندهای اجتماعی و اقتصادی زمانه ویکو جستجو میکنند. روش این مقاله اسنادی است و مبتنی بر بررسی کتاب علم جدید ویکو و آثار مفسران اصلی اوست
خلاصه ماشینی:
این مقاله به بررسی جهتگیریهای تفسیری اصلی اختصاص دارد که پیرامون بحث «مشیّت الهی» ویکو شکل گرفتمیباشده و نشان خواهد دادمیدهد که تاکنون سه سنت تفسیری قابل شناسایی است: نخست، تفاسیر مبتنی بر ناهمگونی غایات که ضمن پذیرش بنیاد الهیاتی «مشیّت الهی» در فکر ویکو مسائلهة اصلیشان این است که چه نسبتی بین عملکرد مشیّت الهی و عملکرد انسانی وجود دارد؛ دوم، تفاسیر انسانگرایانه که منشأ الهی بحث ویکو را رد میکندکرده، و بدینترتیب، در نگرشی ایدهآئالیستی مسائلهة اصلیشان شناسایی بنیانهای انسانگرایانۀ خلق مفهوم مشیّت توسط از سوی ویکو است؛ و سوم، تفاسیر مادیگرایانه که ضمن ردّ وجه استعلایی و نیز ایدهآئالیستی مشیّت، ریشههای آن را در روندهای اجتماعی و اقتصادی زمانۀ ویکو جستوجو میکنند.
اکنون این مسئلهۀ اساسی پیش میآید که: آیا مشیّت کاملاً در زندگی اجتماعیِ فرد، درونی است؟ و اگر هست، انسان چگونه آزاد است؟ و از سوی دیگرهمچنین، اگر مشیّت استعلایی است پس چگونه در تاریخ انسانی عمل میکند؟ ویکو برای حل این معمای استعلایی/ (درونبودی) به ادین اشاره میکند که خدا انسانها را با ذهنی آفرید که طبیعت خود را در روابط اجتماعی به جای آورند.
کاپونیگری بر این باور است که مشیّت الهی از نظر ویکو صرفاً آن نیرویی نیست که ضامن مسیر آرمانی کنش انسان بهعنوان فاعلِ تاریخ بودن در آرایش ساختارهای اثباتیِ اجتماعی باشد، بلکه فراتر از آن نیرویی است که به مسیری بدل میشود کهو نیروی جنبش آن به جریانی متضاد رانده میشود.