چکیده:
«دستنوشتههای اقتصادی و فلسفی ۱۸۴۴» یا دستنوشتههای پاریس اثری متعلق به دوران جوانی کارل مارکس است که در فهم اندیشه فلسفی او اهمیت بسزائی دارد. این اثر در سال ۱۳۷۷ش برای نخستینبار توسط نشر آگاه منتشر شد و اکنون ویراست سوم آن توسط نشر آشیان به چاپ رسیده است. این مقاله علاوه بر ارائه توصیف و تفسیری فراگیر از مسائل مطرح در کتاب، مفهوم «بیگانگی» را بهعنوان دالمرکزی این متن مورد توجه قرار میدهد و به ابعاد مختلف آن میپردازد.
خلاصه ماشینی:
ازاینرو در این مقاله پس از ترسیم طرح کلی از اثر و ساختار کتاب، ابتدا به عزیمت مارکس از اقتصاد و اندیشههای اقتصادی، که با آنها در مراوده است، اشاره میکنیم و سپس به بخش اصلی مقاله یعنی مفهوم بیگانگی و فرارفت از آن میپردازیم.
دستنوشتههای پاریس مارکس علاوه بر مقدمۀ کوتاهی که او بر دستنوشتههایش نوشته است، شامل سه دستنوشته میشود: دستنوشتۀ اول، چهار بخش نخست ترجمۀ فارسی را در بر میگیرد که شامل نقلقولهایی از اقتصاددانان کلاسیک دربارۀ «مزد کار»، «سود سرمایه» و «رانت ارضی» است و در بخش آخر با نظریات بدیع مارکس دربارۀ «کار بیگانه شده» به اتمام میرسد، البته بهعنوان یادداشتی ناتمام.
در دستنوشتههای پاریس، پیوندی بهواسطۀ این مفهوم میان فلسفه و اقتصاد سیاسی برقرار میشود که در آن فلسفه در ارتباط با واقعیت و تجربۀ عملی انسان ظهور مییابد و دغدغۀ همیشگی مارکس برای گذشتن از جدایی عین و ذهن را پی میجوید.
۴ باید ابتدا به این پرسش پاسخ دهیم که جوهر انسان نزد مارکس به چه معناست و انسانی که مارکس از آن سخن میگوید کیست و ماهیت آن چیست؟ انسان از چه چیز بیگانه شده است و مارکس میخواهد او به چه چیز بازگردد؟ او در مقالۀ «کار بیگانه شده» وضعیت انسان مدرن را پیش چشمان ما ترسیم میکند و بیگانگی را بهعنوان وضعیتی واقعی که انسان به آن مبتلا شده، مورد کنکاش قرار میدهد.
مارکس این نوع از بیگانگی یعنی بیگانه شدن کار از انسان را «ازخودبیگانگی» مینامد.
مارکس بر این باور است که دیدگاه هگل بهخاطر تلقی کار بهعنوان ذات انسان، دیدگاه اقتصاد سیاسی جدید است (مارکس،۱۳۹۴ :۲۳۴).