چکیده:
شعر در فرهنگ های مختلف ویژگی های خاص خود را دارد و با رویکردهای گوناگونی به آن نگاه شده است. در مقاله حاضر با رویکرد پدیدارشناختی به شعر نگریسته ایم و از دیدگاه یکی از پدیدارشناسان فرانسوی، میکل دوفرن، شعر را مورد بررسی قرار داده و به تقابل این دیدگاه با دیدگاه ساخت گرایان اشاره کرده ایم. دوفرن متاثر از هوسرل و با استفاده از دو اصطلاح «نوئما» و «نوئسیس» نشان می دهد که رویکرد پدیدارشناسی به شعر چه تفاوتی با رویکرد ساخت گرایی می تواند داشته باشد. به اعتقاد او تفسیرهای ساخت گرایان به لذت بردن و درک شعر کمک چندانی نمی کند؛ زیرا این رویکرد هیچ گاه ما را به جهان اثر و تجربه زیسته شاعر نزدیک نمی کند؛ درحالی که در رویکرد پدیدارشناختی با حرکت از نوئما به نوئسیس می توان به جهان اثر راه یافت و از ادراک معمولی به ادراک زیبایی شناختی رسید. دوفرن جهان اثر را جهان بازنمایی شده نمی داند، بلکه به باور او جهان اثر، جهانی است که به تجربه زیسته شاعر برمی گردد و به چنین جهانی نمی توان با قواعد ساخت گرایی راه یافت. در این جستار کوتاه با روش توصیفی- تحلیلی، این دو رویکرد به شعر بررسی می شود.
Every culture has its own conception of poetry and approaches it differently. This paper draws on phenomenological approach، in specific that of Mikel Dufrenne، to compare it with Structuralism’s approach. Dufrenne makes use of two Husserlian concepts، noema and noesis، to show the difference between these two approaches to poetry. He contends that Structuralist commentaries does not provide much in terms of enjoying and understanding poetry because it says almost nothing to get us in close touch with the lived experience of poet and the world of his work. Phenomenological approach، on the contrary، moves from noema toward noesis and as such gives a way to the world of the work and yields an aesthetic understanding of it. Dufrenne sees the world of the work not as represented but instead as a world that can be traced back to poet’s lived experience to which Structuralist rules grant no access. Based on a comparative-analysis method، this paper would compare these two approaches.
خلاصه ماشینی:
ابژة زيباييشناختي درون آگاهي اسـت ؛ امـا اثـر هنـري خارج از آگاهي است و شيئي در ميان اشياست ؛ بااين حال ، اثر هنري فقط زماني موجود اسـت کـه بـه يک آگاهي ارجاع داده شود؛ ٦.
همچنـين ، علـم شـعر شاعرانگي را جست وجو ميکند و روشي را شرح ميدهد که کارايياش از طريق توانايي شناسايي ابـژة شاعرانه ارزيابي شده است ؛ مانند چيزي که نشانه شناسان آن را «گرامر شعر» مينامند و کاملا آشـکار است که در اينجا نظريه ، به مثابۀ فرضيه اي، به عنوان پيش فرض تحقيق درنظر گرفته شـده اسـت .
اما اين انتخاب را درمورد کدام هستي بايـد انجـام دهيم ؟ سنت و متخصصاني که هم زمان اين سنت را ارتقا داده و ارائه کرده اند، ممکن است بگويند که تابلوهاي نقاشي فلان نقاش يا سمفوني فلان آهنگ ساز به راستي داراي کيفيت اثر هنـري اسـت ؛ امـا قواي تأملي ما بيواسطه با مسئلۀ هستي اثري که انتخاب شده اسـت ، بـه عنوان يـک نمونـه روبـه رو ميشود و در اين نحوة هستي، تأملي صورت ميگيرد و اگر هيچ دليلي براي اين انتخاب وجود نداشته باشد، درنهايت آن را با ادراک خود تطبيق مـيدهيم .
دوفرن براي نشان دادن جايگـاه ابژة زيباييشناختي از روش اپوخۀ هوسرل استفاده ميکند و از تماشاگر ميخواهد تمام پيش فرض ها و امور حاشيه اي را کنار بگذارد؛ زيرا تجربۀ شعر فقط درصورتي ميتواند براي ذاتش دقيـق ترين تجربـه باشد که امري ساده واسطۀ آن شود؛ درحاليکه استفاده از يک طرح کلي يا قوانين خـاص مـانع ايـن تجربه ميشود.