چکیده:
مسئلة اسمای الهی و چگونگی ارتباط آن با ذات ربوبی از مسائل پیچیدهای است که همیشه ذهن اندیشمندان متالّه را به خود مشغول ساخته است. پیچیدگی این مسئله هنگامی مضاعف میگردد که با مسئلة علم الهی به ذات خویش و پرسشهایی که در این حیطه مطرح است، آمیخته شود. پرسشهایی از این قبیل: اینکه آیا خداوند قبل از خلقت به خود علم داشته است؟ آیا علم خدا به خویش، مستلزم وجود نسبت و اضافهای بوده است؟ تفاوت مبنای ظهور و خلق در اسماء الهی چیست؟
عرفای مسلمان همچون ابن عربی در پاسخ به این پرسشها، نظریه نسب علمیه را مطرح کردهاند که به موجب آن، بین ذات الهی و اسماء، نسبت و اضافهای دو طرفه ایجاد میشود.
امّا در نگاه شیعی، هر کلامی که به غیر معصوم نرسد، خالی از لغزش نخواهد بود و کلام معصومین علیهم السّلام یگانه مصداق کلام عاری از عیب است. بنابراین در این پژوهش، ابتدا دیدگاه نسب علمیه تبیین شده و پس از آن، در پرتو احادیث مورد واکاوی قرار گرفته است. در این پژوهش تطبیقی براساس تعارضاتی که روشن میشود، ابطال نظریه نسب علمیه اثبات میگردد. از مهمترین این تعارضات، تنافی نسب علمیه با بساطت و وحدت ذات الهی است.
the issue of Names of God and their relationship with Him is of
the complicated issues that obsessed Mutillah scholars. This complexity is
doubled when mixed with the issue of Knowledge of God about Himself
and the questions in this regard. The questions like: had God the knowledge
about Himself before creation? What is the difference between the base of
appearance and creation in Names of God?
Muslim mystics like Ibn Arabi in order to answer these questions put the
theory of Nesab Ilmiyah that says there is a bilateral Nesab and Izafah
between Essence of God and Creation of His Names.
But in Shia opinion each narration which is not from infallibles is not
immune from mistakes and shortcoming and the narrations of infallibles
are the only example of perfect mistake-less words. Therefore, in this
study, first the opinion regarding Nesab Ilmiyah is explained and after that
this theory is analyzed according narrations. This comparative study rejects
this theory by contradiction which appear. Of the most significant
contradictions we can mention difference of it with Bisatat and Unity of
the essence of God.
خلاصه ماشینی:
پرسشهایی از این قبیل: اینکه آیا خداوند قبل از خلقت به خود علم داشته است؟ آیا علم خدا به خویش، مستلزم وجود نسبت و اضافهای بوده است؟ تفاوت مبنای ظهور و خلق در اسماء الهی چیست؟ عرفای مسلمان همچون ابن عربی در پاسخ به این پرسشها، نظریه نِسَب علمیه را مطرح کردهاند که به موجب آن، بین ذات الهی و اسماء، نسبت و اضافهای دو طرفه ایجاد میشود.
ليس فی الوجود من يراه غيره» (ابن عربی،1946: 1/30) بر اساس مبنای وحدت شخصیة وجود، وجود دیگری در دار هستی نیست که بخواهد متحمّل کثرات گردد؛ پس فقط ذات حق در جهان باقی است و به این اعتبار، حق تعالی با حفظ وحدت، کثیر میشود.
یکی از شارحان، عقیدة ابنعربی را چنین باز مینماید: «اسماء الهی کثرت و اجتماع وجودی ندارد، حقایق معقولاند که از جهت نسبت کثیرند نه از جهت وجود عینی؛ زیرا ذات حق از این حیث که ذات است، واحد است؛ ولی ما از حیث وجود، امکان و افتقار خود میدانیم که باید ما را مرجّحی باشد تا به آن استناد کنیم و خود را بدانها نامیده است» (جهانگیری، 1390: 340 به نقل از فتوحات مکیه، ج1، 322) در کتاب المسائل نیز مینویسد: «اگرچه عین ذاتاً واحد است، ولی آن را تعلّقات متعدّدی است که با تنوع تعلقات حکما تنوع مییابد، او عالِم است، قادر به آن و مرید به آن چنان، و همچنین است جمیع آنچه از احکام صفات به او نسبت داده میشود.