چکیده:
تفسیر اجتماعی یکی از گرایشهای نوین تفسیری است، که بیش از یک سده از پیدایی آن میگذرد. با اینکه در آثار تفسیرپژوهی، جوانب آن شناسانده شده، اما تاکنون تحولات رخداده در آن و فراز و فرودهایش بررسی نگردیده است. از دیگرسو، از مهمترین مباحثی که در تفاسیر اجتماعی بازتاب زیادی دارد، تلاش مفسران جهت استنباط نظریه حکومتی اسلام است. این پژوهش با روش توصیفی ـ تحلیلی به تبیین و تحلیل نظریه حکومتی اسلام از نگاه مفسران اجتماعی اهل سنت و شیعه میپردازد و در صدد است، به طور نسبی، تحولات پدیدآمده در این دو فضای علمی را بشناسد و در پی آن، برداشتی از کلّیّت تحولات رخداده در گرایش اجتماعی برنماید. دو پرسش اصلی این پژوهش چنین است: دیدگاه مفسران اجتماعی اهل سنت و شیعه در سده اخیر، پیرامون نظریه حکومتی اسلام، دستخوش چهسان دگرگونیهایی شده است؟ درک این دگرگونیها بروز چه تحولاتی را در گرایش اجتماعی مینمایاند؟ به نظر میرسد نظریه حکومتی مفسران اهل سنت طی سده گذشته از نظر محتوایی تحول چندانی نیافته و تنها برخی اصلاحات شکلی متناسب با مباحث روز در آن دیده میشود؛ در حالی که گویا نظریه حکومتی مفسران شیعه همراه با تحول محتوایی و شکلی است. این دگرگونی ـ به عنوان جزئی از کل ـ نشان میدهد که گرایش اجتماعی در فضای تفسیرنگاری معاصر اهل سنت، عمدتاً به دلیل چیرگی تفسیر المنار بر دیگر تفاسیر سنی، به جز برخی تحولات شکلی، فراز و فرودی نداشته است؛ حال آنکه این گرایش نزد مفسران اجتماعی شیعی، با پویایی و روزآمدی بیشتری همراه بوده و هست.
خلاصه ماشینی:
مفسران اجتماعی ـ از عبده و زحیلی در اهل سنت تا طباطبایی و جوادی آملی در شیعه ـ در پاسخ به مطالبه اندیشه عمومی مسلمانان و درخواست ارائه نظریه ساختارمند حکومتی اسلام، در صدد بودهاند تا این مطالبه را عمدتاً با استناد به قرآن کریم استنباط کنند و به شبهات واردآمده در باب ناکارآمدی سیاسی اسلام یا سابقه گذشته حکومتهای اسلامی پاسخ درخور دهند.
بنا بر این تعریف، عبده و رشیدرضا در مواضع گوناگون از تفسیر المنار و آثار دیگرشان تأکید میکنند که برای فراهم آوردن ضمانت اجرایی جهت عملی شدن احکام اسلام، به ویژه احکام اجتماعی آن، باید قدرت اجرایی لازم فراهم شود و این مهم نیز تنها در سایه تشکیل حکومت اسلامی و برخورداری مسلمانان از قدرت سیاسی حاصل خواهد شد.
دروزه مهمترین ویژگیهای ولیّ امر را هم چنین یاد میکند: مسلمان بودن، برخورداری از شایستگی اخلاقی و دینی لازم، دلسوزی نسبت به مصالح عمومی، عدالت، ملکات اخلاق فردی، دوری از ستم و درشتخویی و سنگدلی، داشتن سعه صدر و حلم، فضایل اخلاق اجتماعی نظیر دوری کردن از خودرأیی و در مقابل بهرهگیری از مشورت آگاهان و دلسوزان، اشراف علمی بر منابع اصلی دین (قرآن و سنت) و توانمندی بر شناسایی قواعد کلی موجود در آنها و تطبیق بر موضوعات و شرایط نوپدید (همان: ج 7: 253؛ ج 8: 565) درباره شیوه گزینش حاکم، گویا دروزه در تفسیر خود، به شکل مستقیم، شیوه و راهکاری ارائه نداده است؛ اما با استناد به برخی سخنان و دیدگاههای وی میتوان دریافت که از نظر او نظام حکومتی اسلام شبیه آن چیزی است که امروزه «النظام الرئاسیّ» (نظام ریاستی) خوانده میشود (همان: ج 7: 254).