چکیده:
امروزه نظامهای علمی در دانشگاههای مختلف دنیا عمدتا بر پایه مکاتب مادی استوار است. در بین این پارادایمها، اثباتگرایی (Positivism) در دو قرن اخیر عملا جایگاه تاثیرگذارتری داشته است. هدف از پژوهش حاضر مقایسه مبادی هستیشناختی، معرفتشناختی و روششناختی پارادایم اثباتگرایی و مکتب علمی اسلامی و تاثیرات این مبادی بر فرایند تولید علم است. چالش اصلی این است که آیا علوم انسانی جاری، نیازمند برخی اصلاحات یا، فراتر، نیازمند تحولی بنیادین متناسب با مبادی فلسفی آن میباشد. روش پژوهش حاضر به لحاظ جمع آوری اطلاعات، کتابخانهای و به لحاظ داوری، عقلی و فلسفی است. نتایج نشان داد درمجموع مبادی فلسفی اثباتگرایی، تفاوتهای جدی با مبادی مکتب علمی اسلامی دارد. نتیجه تفاوت در مبادی و نگاه اندیشه اسلامی به پدیدهها، دستیابی به یک دستگاهواره علمی با اهداف و غایات مختلف است؛ لذا به نظر میرسد روش تهذیب و تکمیل علوم کارساز نبوده، علوم انسانی نیازمند تحول بنیادین -مانند تاسیس مکتب علمی اسلامی- میباشد.
Today, the foundation of scientific systems in different universities around the world is mainly based on material schools. Among these paradigms, positivism has practically been more influential in the last century. The purpose of the present study was to compare the ontological, epistemological and methodological foundations of the positivist paradigm and Islamic humanities paradigm and the effects of the two paradigms on the science production process. The key challenge was whether the current humanities needed some reform, or beyond, a fundamental change commensurate with its philosophical foundations. The deductive approach using the available sources of the two paradigms was performed. The results showed that, in general, the philosophical foundations of positivism have serious differences with the foundations of Islamic humanities, and thus the results leaded to two different paradigms with different goals and ends. Therefore, it seems that the method of refining and completing the sciences is not working, and the humanities need to undergo fundamental changes (such as the establishment of the Islamic Humanities System).
خلاصه ماشینی:
با توجـه بـه ارتبـاط تنگاتنـگ مبادي فلسفي و خروجي توليد علم ، هدف پژوهش حاضر، پاسخ دادن بـه ايـن چـالش جـدي است که ادامه کار دستگاهوارٔە علوم انسـاني متـداول ، تهـذيب و تکميـل آن يـا تأسـيس يـک دستگاهوارٔە علوم انساني جديد، کدام يک انتخاب معقول تري است ؟ تا کنون پژوهش هاي زيادي مبادي فلسفي اسلام و اثبات گرايي را تفحص و در مواردي نقد قرار کرده اند؛ براي نمونه خرمشاهي (۱۳۶۱) در کتاب پوزيتيويسـم منطقـي و اديـب سـلطاني (۱۳۵۹) در کتاب رساله وين به بيان موضوع و معرفـي جـامعي از اثبـات گرايـي منطقـي پرداختـه انـد.
قواعـد به دست آمده معمولاً تکرارپذير، تجربه پذير، کنترل پـذير و داراي قـدرت پـيش بينـيانـد؛ امـا نکتـه اينجاست که معياري وجود ندارد که نشان دهد آيا جهت مندي قوانين کشف شده ، با هـدفي کـه در نفس الامر براي آن پديده ها مد نظـر بـوده اسـت ، تناسـب دارد يـا خيـر؟ درواقـع کسـي از محقـق نميپرسد چرا کشف اين قوانين اهميت دارند يا اگر قرار است نقطه بهينه يـا هـدف مطلـوب بـراي تغيير در پديده ها تعريف شود، بر اساس چه معياري، اين کار انجام ميشود؟ ٣٠ بايد توجه داشت تبيين پديده ها با ويژگيهاي کنوني علم (تکرارپذيري، تجربه پـذيري و قـدرت پيش بيني) ميتواند به انحاي مختلفي صـورت پـذيرد.
مفهوم اين حرف هم آن نيست که وقتي قرار است دانشي در سطح نشئه مادي عملکرد داشـته ً َ باشد، لزوما بايد تحليل قضايا را هم در سطح عالم ماده انجام دهد؛ همچنين بـا توجـه بـه تفـاوت هستيشناسي و معرفت شناسي دو ديدگاه اثبات گرايي و مکتب علمي اسلامي، بـه صـورت بـديهي تفاوت روش شناختي دو ديدگاه نيز مورد انتظار است .