چکیده:
مفهوم میل در آموزههای فروید، اهمیت ویژهای داشت و او به قضیب بهعنوان عنصری مهم در ساختار زیستی مردانه توجّه داشت. لکان با بهرهگیری از زبانشناسی سوسور، توانست از مفهوم میل و قضیب، خوانشی زبانی ارائه دهد؛ بنابراین، قضیب فرویدی جای خود را به فالوس لکانی داد و میل نیز بهعنوان مقولهای زبانی با مفاهیم دیگری چون فقدان و مازاد، بازشناسی شد. در این پژوهش، باتوجّهبه آموزههای لکانی و به روش تحلیل کیفی و با بهرهگیری از مطالعات کتابخانهای، جایگاه فالوس را بهمثابۀ امری زبانی که سوژه را از ابژۀ α همواره دور نگه میدارد، در داستانهای خونخورده و بازگشت نشان دادهایم. نتایج بهدستآمده از خوانش لکانی داستانهای مذکور نشان میدهد شخصیتهای این داستانها از همان ابتدا، اختگی خود را پذیرفته و با امید به احراز فالوس، وارد عرصۀ دلالت میل دیگری بزرگ شدهاند و این دیگری بزرگ، آنها را از دالی به دال دیگر ارجاع داده است. این شخصیتها در مقام سوژه هرگز نتوانستهاند ابژۀ میل خود را احراز کنند و میل بهعنوان امری زبانی، همواره با فقدان یا مازادی بازنمایی شده و مواجهۀ سوژه با فقدان ابژۀ میل، سبب بازتولید دال و حفظ زبان و مواجهۀ او با مازاد ابژۀ مذکور، سبب مرگ نمادین یا روانپریشی سوژه گردیده است.
The concept of desire was particularly important in Freud's teachings, and he paid attention to penis as an important element in male biological structure. Using Saussure's linguistics, Lacan was able to provide a linguistic reading of the concept of desire and penis. Therefore, the Freudian penis gave way to the Lacanian phallus, and desire was also recognized as a linguistic category along with other concepts such as lack and excess. In this research, our qualitative library-based reading of the corpus discusses the position of the phallus as a linguistic factor that always keeps the subject away from objet petit a. The results obtained from the Lacanian reading of the above-mentioned stories show that the characters in these stories have accepted their castration from the very beginning and, with the hope of attaining the phallus, they have entered the field of signification by desiring The big Other, which has in turn referred them from one sign to another. As a subject, these characters have never been able to obtain the object of their desire, and desire as a linguistic matter is always represented by a lack or an excess. The subject's encounter with the lack of the object of desire causes the reproduction of the signifier and preservation of language, and the encounter with the excess of the said object leads to the symbolic death or psychosis of the subject.
خلاصه ماشینی:
نتايج به دست آمده از خوانش لکاني داستان هاي مذکور نشان مي دهد شخصيت هاي اين داستان ها از همان ابتدا، اختگي خود را پذيرفته و با اميد به احراز فالوس ، وارد عرصۀ دلالت ميل ديگري بزرگ شده اند و اين ديگري بزرگ ، آن ها را از دالي به دال ديگر ارجاع داده است .
فرضيۀ پژوهش به نظر ميرسد سوژه با پذيرفتن اختگي خود به سبب نداشتن فالوس ، با اميد به احراز آن ، وارد عرصۀ ميل ديگري بزرگ ميشود؛ اما هرچه تلاش ميکند و از دالي به دال ديگر ارجاع داده ميشود، نميتواند فالوس را احراز کند؛ زيرا فالوس ، دال فقدان است .
ديگري بزرگ به ميانجيگري زبان ميکوشد سوژه را همواره در زنجيرة دلالت ميل خويش ، امر نمادين ، نگه دارد؛ اما سوژه وقتي با اختگي نمادين روبه رو ميشود، ميخواهد از دال ميل ديگري بزرگ تخطي کند و ديگري بزرگ به او وعده ميدهد با تبعيت از زنجيرة دلالت ميل خويش ، ميتواند فالوس را احراز کند؛ اما سوژه همواره يا ناکام ميماند و فقدان در کلام براي او بازنمايي ميشود يا با تخطي از ميل ديگري بزرگ و تصرف ژوئيسانس به نفع خود، از عرصۀ امر نمادين به بيرون پرتاب و روان پريش ميشود که در اين صورت ، مازاد آسيب زا در کلام براي فرد بازنمايي ميشود.
محسن مفتاح همواره در محدودة اصل لذت ميماند و نميتواند در ساحت ناخودآگاه خود، ژوئيسانس را به نفع خويش تصرف کند؛ براي نمونه ، زماني که ميخواست به قطعۀ ٤١ و به تعبير راوي، آن قطعۀ نفرين شده (همان : ٢٥١) براي کسب درآمد بيشتر برود، از اين کار صرف نظر ميکند تا با مازاد موجود در ژوئيسانس روبه رو نشود: «نميخواست فکر کند.