چکیده:
ظهور رویکردهای میانه (سازهانگاری اجتماعی، نظریه انتقادی، مکتب انگلیسی) در سنت نظریهپردازی روابط بینالملل حاصل تحولات فکری و دگرگونیهای سیاسی و اجتماعی در نیمه دوم قرن بیستم بوده است. این تحولات که زمینه را برای تقابل رویکردهای جدید در برابر اثباتگرایان فراهم نمود، به مناظره سوم در این رشته مطالعاتی شکل داد؛ مناظرهای که بخش قابلتوجه آن را رویکردهای میانه تشکیل داده بودند. درواقع نظریهپردازان رویکردهای میانه نیز در این مشاجرات فکری در برابر خردگرایان قرارگرفتند و در کنار پساساختارگرایان، استدلالهای هستی شناختی و معرفتشناختی متفاوت خود را در تقابل با جریان اصلی ارائه دادند. نویسنده در این پژوهش تلاش دارد که مبانی معرفتشناختی رویکردهای میانه را بر اساس 3 دغدغه معرفتشناختی یعنی مسئله امکان شناخت، چگونگی شناخت و غایت و هدف از شناخت را مورد بررسی قرار دهد. ازاینرو، سؤال اصلی این پژوهش این است که دیدگاه هر یک از نظریههای طیف میانه در روابط بینالملل نسبت به امکان شناخت، چگونگی شناخت و غایت و هدف شناخت چگونه است؟ پژوهش حاضر تلاش میکند که با توسل به یک بررسی مقایسهای به این سؤالات پاسخ دهد.
Moderate approaches (social constructivism, critical theory, and the English School) emerged in international relations (IR) theory following intellectual developments and sociopolitical transformations in the second half of the 20th century. Setting the stage for new approaches to challenge positivists, these developments shaped the “Third Great Debate,” which fairly involved moderate approaches. Like post-structuralists, moderate theorists opposed rationalists and put forward their own distinct ontological and epistemological arguments against the mainstream. This comparative study sought to explore the epistemological basis of moderate approaches with regard to three epistemological concerns: the possibility, nature, and purpose of knowledge. Accordingly, the main question addressed by this study was: How do moderate approaches in IR regard the possibility, nature, and purpose of knowledge?