خلاصه ماشینی:
"*مفسرانی که در زمینه تجربه دینی به فعالیت میپردازند،درباره نقشی که ملاحظات پدیدارشناختی ایفا میکنند با یکدیگر اختلاف دارند؛یعنی در این مورد که آیا پدیدارشناسیای وجود دارد که نشاندهنده تجربه دینی باشد؟و اگر وجود دارد آیا واژگان معتبری برای توصیف آن در اختیار داریم؟آیا پدیدارشناسیای از تجربه عرفانی وجود دارد که مرزهای ایمان را درنوردد؟آیا چنین تجربههایی آکنده از فرضهای نظریای هستند که مختص سنت باشند؟آیا گزارشهایی که در موارد محوری،از تجربههای دینی ارائه میشود باید به بهترین نحو به عنوان تفسیرهای نظریای تلقی شوند که به ویژگی سوبژکتیو این تجربه مربوطند و آیا نمیتوان آنها را به عنوان تبیینهایی تلقی کرد که از پدیدارشناسی آنها به دست میآید؟آیا پدیدارشناسی کارآمد تجربه دینی،فعالیتی معرفتی است؟اجازه دهید تا بعضی از این مسائل را بررسی کنیم.
آلستون بر این باور است که هنگامی که میگوییم در تعیین شرایط محرک برای ادراک عرفانی مشکلی وجود دارد،منظورمان بیاعتبار کردن ارزش معرفتی آن نیست (به تصویر صفحه مراجعه شود) زیرا همانطور که گفته میشود،خداوند یک واقعیت فردی است و بنابراین تجربه حضور خداوند نمیتواند به شیوهای نسبتا مکانیکی،یعنی تنها با ایجاد مجموعه مناسبی از شرایط حسی و شرایط دیگر پدید بیاید.
هیک میداند که بحث و دغدغه طرفداران سنتهای ایمانی گوناگون این نیست که تجربهای را در اختیار داشته باشند-که اگرچه محتوای پدیدارشناختی آن در سنتها یکسان و یگانه است اما به طور متفاوت تفسیر و گزارش میشود-بلکه بحث و دغدغه این است که مفاهیم خاص سنت(همانند مفاهیم تثلیث و برهمن)در محتوای این تجربه وارد میشوند."