خلاصه ماشینی:
"(به تصویر صفحه مراجعه شود) *شما چه هنگام یک مارکسیست«تجدید نظر طلب»شدید،در میانه دهه 05 یا سالهای به اصطلاح استالینزدایی که نقد جنبههای از زندگی-همانگونه که در کتاب«جریانهای اصلی مارکسیسم»-میگویید،مجاز شمرده شده بود یا اصلا از زمان وابستگیتان به حزب[کمونیست]که به 5491 برمیگردد؟ «تجدید نظر طلبی»واژهای بود که مقامات رسمی حزب به کار میبردند؛تعریف شخصی من نیست؛به ویژه اینکه به لحاظ تاریخی،این اصطلاح با ادوارد برنشتاین(سوسیالیست آلمانی و منتقد مارکس)مرتبط است و بنابراین با یک موقعیت کاملا متفاوت و مشکلات ایدئولوژیک تماما متفاوت گره خورده است.
*آیا همه اینها را از میانه دهه 05 متوجه شدید یا خیلی پیشتر؛یعنی از همان آغاز تردید کردید؟منظورم این است که از همان موقعی که دانشجو فلسفه در دانشگاه لودز بودید؟به عقیده من از سال 5491 یا از زمان عضویت در حزب کمونیست شما در پی چیزی فراتر از مارکسیسم راست کیش بودهاید،درست است؟ بله،من تلاش داشتم که اندیشههایی را در مارکس و مارکسیسم بیابم که فراتر از تصورهای قالبی باشند؛اما به باور من این کوشش با وابستگی سیاسیام[به حزب]همساز نبود.
او میگوید؛«در حالی که مسیح و حواریون آنچه را در اختیار داشتند یا به آنها صدقه داده شده بود،در اشتراک همگانی قرار میدادند،سوسیالیستها و کمونیستهای امروزی تلاش دارند تا آنچه را از آن دیگران است،همگانی سازند و توزیع کنند!"آیا گمان نمیکنید که آشفتگی ما بین برابری ارزش(انسانی)و برابری همه شرایط(اجتماعی و سیاسی )میتواند توسط احساسات-رنجشها یا حسادت-آنگونه که میزز و دیگر (به تصویر صفحه مراجعه شود) اقتصاددانان مکتب اتریشی به آن اشاره داشتهاند،حاصل آید؟ بله،حسد یکی از آنهاست."