خلاصه ماشینی:
"بهنظرم این گزاره که دولت همواره اهمیت داشته و همواره توجه افراد سیاسی معطوف به آن بوده و اینکه اگر قرار بوده کاری در عرصه اجتماعی رخ دهد،بنابراین بوده که بایستی دست بهدامان دولت شد چنان که گفتم این گزاره بلامنازع نیست و میبایست بهتجربه تاریخیمان محک زده شود.
بهنظر من اگر به اینجا برسیم که ما ملتی هستیم که یکسری معایب ذاتی داریم-مثلا دوشخصیتی هستیم یا چیز دیگر -آنقدر دستمان باز نیست که راهحل پیدا کنیم و به بنبستی که آقای اعتماد گفتند خواهیم رسید،چون بالاخره باید با همین خشت جامعه را ساخت و اگر این خشت معیوب باشد،نمیگیرد.
با توجه به اینکه بازار ما از نظر سیاست اجتماعی اینقدر آسیبپذیر شده است ما باید توجهمان را معطوف به چگونگی شکلگیری لایهبندی روحانیت کنیم و بهدنبال این پاسخ باشیم که آیا این طبقه میتواند که مستقل از منابع اقتصادی که آقای غنینژاد لازمه حکومت قانون دانستند،نظم سیاسی-حقوقی حکومت قانون را اعمال کند یا نه؟در نتیجه نزاع بین این نیروی اجتماعی و دولت همینطور بهصورت اصطکاکی ادامه پیدا خواهد کرد.
اما من فکر میکنم در این وضعیت ما در ایران اولا میتوانیم از تجربه جهانی استفاده کنیم حتی اگر به آن پیشرفتگی نیستیم و این حرف مهمی است.
این از آنجهت مهم است که با نگاه به تاریخ اندیشه معاصر ایران میبینیم چه چپ و چه راست و چه کسانیکه لزوما چپ و راست نیستند و حتی در میان نیروهای مذهبی این تصور مشترک وجود دارد که برای اینکه بتوانیم مسائل را حل کنیم حتما باید دستگاه دولت را در اختیار داشته باشیم."